در حال بارگذاری ...

روزنگاری مجلس سیاه بازی امیر ارسلان نامدار

مقدمه:

در یکی از کلاس های نمایش در ایران موسسه آموزش عالی سوره تهران آقای کارگردان، دانشجویان پیشنهاد اجرای یک نمایش را با توجه به تجربه ی استاد در اجرای نمایش های ایرانی از بداهه تا اجرا را دادند . استاد قبول کردند و قرار بر این شد قصه ی امیر ارسلان نامدار را به اجرا در بیاوریم. کتاب نقیب الممالک را گرفتیم و در جلسات ابتدایی قصه را می خواندیم، هرکجای قصه که فکر می کردیم به درد نمایش می خورد را یادداشت کردیم . کم کم اتفاقات پشت سر هم قرار گرفت و طرح کلی نمایش با توجه به پیشنهاد استاد شکل گرفت . از این به بعد نوبت به اتود زدن ها شد. هر قسمت را چند نفری اتود می زندند و بداهه پردازی می کردن و خانم منشی صحنه، صداها را ظبط می کرد و دیگران هم نظرشان را می گفتند، استاد هربار آنچه به نظرمان نهایی شده بود را تصحیح می کردند و در اتود بعدی بازیگران جای عوض و نقش پوشی می کردیم تا این مرحله هم به پایان رسید و درجاهایی که اتودها به بن بست می رسید خود استاد سریع وارد گود می شودند و نقش پوشی می کردند و لبخند به لب همه می نشاندند تا با امید بیشتری راه را ادامه بدهیم . در مرحله بعد خانم منشی صحنه تمامی اتود های ظبط شده ی تا کنون را روی کاغذ آوردند، سپس نویسنده آنها را خواند و با توجه به گفته های استاد و قصه ای که برای نمایش در نظر گرفته بود شروع به نگارش نمایشنامه کرد .نویسنده در این راه سعی می کرد با توجه به مبانی مضحکه، تجربه های گذشتگان، قابلیت های نمایش های ایرانی و کتاب های مربوطه مختلف متن را بنویسد و شکر خدا به سرانجام هم رسید.

مرحله ی بعدی تمرین آغاز شد .نقش ها تقسیم شد و روخوانی متن می کردیم و با توجه به متن نگارش شده اگر باز نیاز بود اتود می زدیم و آقای کارگردان نکاتی را گوشزد می کردن و با راهنمایی هایشان مجلس سیاه بازی امیرارسلان نامدار متولد شد .از این بعد باید نوزاد به دنیا آمده را بزرگ می کردیم. مرحله حفظ کردن متن و مرتب سازی میزان سن ها شروع شد. در این میان تعویض بازیگران به دلیل چند کاره بودن در جشنواره و تداخل ساعت تمرین با کلاس های دانشگاهی بازیگران و مشکلات همیشگی اهالی تئاتری که کوچک و بزرگ نمی شناسد مثل یک کوه در مقابل ما عرض اندام می کرد و ما سعی می کردیم با زدن تونل و بالا رفتن از این کوه به مسیر خود ادامه دهیم – البته در بیشتر موارد به این نتیجه می رسیدیم که باید آن کوه را دور زد و مبارزه زمان و انرژی که می گیرد به تعطیلی کار می انجامد پس سازش کردیم به کار خود ادامه دادیم. کار تقریبا آماده شد بازیگران آدم های نمایش را پیدا کردند و میزان سن ها را به اجرا در آوردند و سعی کردند دیالگ ها را کاملا حفظ کنند و از یادشان نرود.

اسفند ماه برای شرکت در جشنواره دانشجویی فیلم گرفتیم و فیلم بازبینی را فرستادیم و تمرین ها تعطیل شد تا در این فاصله هم نظر شواری انتخاب جشنواره اعلام شود و هم اینکه هرکس به کارهای شخصی اش برسد و برای شروع مجدد نیرو جمع کند . نکته ی قابل توجه اینکه در این فرصت استراحت چنتا از بازیگران سر کار جدیدی رفتن و تجربه جدید و آماده بودن و ... را بهانه ی توجیه این کار خود کردند.

نوروز نویسنده متن را کاملتر کرد و آقای کارگردان آن را تایید و گاه پیشنهاد تغییر را دادند. نمایشنامه با این بازنویسی شکل گرفته و آماده شده بود .از شیوه های اجرایی نمایش ایرانی در آن استفاده شده بود و خوب جای گرفته بود.تعطیلات نوروز به پایان رسید و قرار به تمرین های مجدد شد اما مشکل ساعت های تمرین بود بازیگر مشترک با کار جدیدی که تعدادی از بازیگران قبول کرده بودند و آماده سازی و تحویل پروژه های پایان ترم دانشجویان و ... به بلندتر شدن ارتفاع کوه ما انجامید.آقای کارگردان با مدیرت پدرانه ی خود و بیشتر چشم پوشی و کنارآمدن با خواسته وقبول کردن دلیل های دانشجویان – بازیگران - برای توجیه کم کاری هایشان سعی می کردن جو تمرین را آرام نگه دارند و ما در دل می خواندیم "همه چی آرومه ما چقدر خوشبختیم".این مرحله تمرین ها خاطره ای در ذهن ما حک کرد که فکر نکنم هیچ موقع این تجربه ی گهربار پاک شود.مکان تمرین ما در تالار با قدمت تهران بود که در دوران طلایی خود استاد سعدی افشار را به روی صحنه ی خود دیده بود و اما اکنون پلاتو های تمرینی گرم همراه با عطر معطر پا و مهمان – سوسک – همیشگی تمرین ها به اضافه ی بوی خوش سرویس های بهداشتی و گم شدن نظافت و تمیزی در تالار مجراب و .......... خاطره انگیز بود. البته خاطره جایی کامل شد که فهمیدیم اجرای ما در همین تالارمحراب است و بازیگران اعتراض داشتند و مسئولین برگزاری قول برطرف کردن تمام مشکلات را می دادند . بلاخره به اجرا داشتیم نزدیک تر می شدیم .خانم طراح صحنه و لباس هم به گروه ما اضافه شدن و با توجه به بودجه ی جشنواره و کمبود ها و کمک گرفتن از آرشیو لباس مرکز هنرهای نمایشی و واحد آکسسوار تئاتر شهر، ملزومات صحنه کامل شد و آماده ی اجرا شدیم.

 (بازهم خاطره به یاد ماندنی امیرارسلان یک هفته مانده به اجرا به گفته ی خودش در بازی فوتبالی دماغش شکست و عمل کرد و خود را به اجرا رساند!!!!!!!!!!!!!!؟)

اجرای اول

جشنواره تئاتر دانشگاهی 25/2/1390

برای اجرای اول شب قبل از اجرا ستاد جشنواره تالار را تحویل گرفت نیروی خدماتی که به جنگ کثیفی ها تالار شتافت و سالن بزرگ اجرایی که آماده نبود را آماده کرد . آقای مسئول امور فنی – اکبر شجاعی - به ما لطف کردند و ایستادن تا صحنه و نور آماده شد . تمرین های نهایی را در میان صدای دریل کاری آقای مامور تاسیسات که برای درست کردن صندلی شکسته های سالن آمده بود انجام دادیم و تمام کمبود های وسایل و لباس ها و .. را حد توان انجام دادیم و آماده ی اجراشدیم.

نگرانی هایی در دل داشتیم و با لبخند صورت آن را پنهان می کردیم.تماشاگر وارد سالن شد و اجرا شروع شد . شکر خدا اجرای خوبی هم شد .

  1.  قمروزیر بازی اش گل کرد و چند مرتبه ای هم از تماشاچیان کف گرفت .
  2.  امیرارسلان تمام سعی خود را کرد تا شکستگی بینی اش مانع اجرایش نشود و حتی در صحنه ای به جای گفتن مبارک گوش کن اسم بازیگر را صدا زد.
  3. ماه منیر در صحنه ای که باید از لباس های خود به مبارک بدهد تا به جای او نقش پوشی کند و داشت روسری سر مبارک می کرد دوتا روسرس که پشت صحنه بود را آورد و هر دو را سر مبارک کرد و مبارک گفت: گشت ارشادِ مگه، دو تا روسری می دی یکیشم بسته .....
  4. خانم منشی صحنه خرما و لیوان ها آب و چای اش در پشت صحنه موظب بازیگران بود تا همه چیز خوب چیش برود.
  5. همه چی خوب پیش رفت و تا شصت در صد توقع گروه از خودش هم برآورده شد
  6. آقای کارگردان اجرای امشب را به استاد سعدی افشار تقدیم کردند که این روزها در بستر بیماری هستند و ما دعا می کنیم و از خدا می خواهیم زودتر خوب شوند و بستر بیماری را ترک کنند و باز آقا سعدی را با صورت سیاه و لباس قرمز روی صحنه ببینیم.

اجرای دوم

جشنواره تئاتر دانشگاهیان26/2/1390

امروز می خواستیم کمی زودتربیاییم تا آقای کاگردان نکاتی را بگویند اما تعدادی از بازیگران در سر تمرین دیگری بودند ونمی شد . به هرحال همه جمع شدند و نکته ها گفته شد و آماده برای اجرا شدیم از دلشوره ها دیروز کمتر خبر بود.

  1. در یکی از صحنه های ابتدایی امیرارسلان زود تر از لحظه ی موعد برای بردن مبارک بیرون آمد و مبارک جمله اش را نگفت که مرشد صحنه را جمع کرد.
  2.  تکه قهونه خانه خوب اجرا شد مخصوصن آخر قسمت اول که بازیگر مشتری شلنگ قیلان در دهن خوابش برده بود
  3.   امشب در سالن آقای اتابک نادری،عظیم موسوی ،صادق عاشورپور و داود داداشی بودند که در انتهای نمایش آقای داداشی به روی صحنه آمد و از بیست و پنج سال پیش گفت که برای اولین بار در روی همین صحنه سیاه شده بود .

اجرای سوم

جشنواره آیینی و سنتی28/4/1390

برای اجرا در این جشنواره فیلم اجرای قبلی را به همه دادن که ببینند و با تعداد تمرین کم فقط برای یادآوری ،برای اجرا آماده شیم. اما دوباره کوه قدراست کرد اول از همه بازم همون تالار محل اجرای ما شد که با بیخیالی، کنار آمدیم بعد قمروزیر به یک مشکلی برخورد که حتی تا پای عوض کردنش هم پیش رفتیم اما دلمان نیامد چون ایفای نقش خوب بود و از همه مهمتر مدت زیادی را باهمدیگر تمرین کرده بودیم تمرین را بدون او ادامه می دادیم و آرزو می کردیم مشکلش زود زود رفع بشود .از اون طرف امیرارسلان یک هفته به اجرا رفت مسافرت شمال کشور و در راه برگشت ماشینش چپ کرد و شکر خدا آسیب جسمی ندید اما تمرین های قبل از اجرا عملن کامل نبود و به اینها خواب ماندن بازیگرها و سر تمرین دیر آمدنها را هم اضافه کنید.

همه ی مشکلات را وقتی روز اول جشنواره استاد سعدی افشار را هرچند روی ویلچر اما به روی صحنه دیدیم فراموش کردیم و از خدا تشکر کردیم که توانستیم ،شصت و پنجمین سالروز به روی صحنه آقاسعدی را جشن بگیریم.پایینده باشی آقاسعدی...

قرار بر این شد اجرا های جشنواره رو به جلال اسطوره شناسی ایران استاد جلال ستاری تقدیم کنیم.

آقای حمید رضا الهیاری امروز از صبح در کنار ما بود و در چیدمان صحنه و نصب دکور کمک بسیاری کرد امید به تمام آرزو های خوبش برسد

  1. خواجه نعمان با ریش بلند سفید و موی سیاه در صحنه ضاهر شد و کلاه خوابش را یادش رفت بر سر بگذارد
  2. در صحنه غولچه و موقع پرتاپ سنگ هایش خنده از لب تماشاچیان کنار نمی رفت مخصوصن موقعی که خود زنی کرد و یا سنگس را در تماشاچیان انداخت
  3. تماشاچی امشب با ما همراه بود و در دست زدن ها و حتی گاهی هم دمگیری ها وارد می شد
  4. سوسک ها حشرات با وفایی هستند آنها در زمان اجرا هم در روی صحنه ما را تنها نگذاشتند ،حتی تماشاچیان ردیف اول و دوم هم آنها را می دیدیند و با دست نشان می دادیم و ما خدا خدا می کردیم بازیگرهای خانون آنها را نبینند یا در صحنه ای که مبارک دراز کشیده به سراغش نروند...
  5. بزرگوارنی امشب قدم بر چشم ما گذاشته بودند.آقای جواد انصافی،علی آقای فتحعلی، آقای شاهین علایی نژاد،آقای لوون هفتوان، خانم منیژه داوری ،شهره اشتری،خانم سمیرا سینایی و یک مهمان فرنگی هم داشتیم نیل ون لیندن از هلند...
  6. خانم لاله تقییان همسر استاد جلال ستاری از طرف ایشان آمده بودند و فرموند آقای ستاری کسالت دارند و نتوانستسد بیایند اما از همه ی ما تشکر کردند و ماهم برای ایشان آرزوی سلامتی کردیم و قول گرفتیم برای اجرای عمومان بیایند امید چنین شود...

اجرای چهارم

شروعی دوباره و اولین اجرای عمومی 21/2/1391

مقدمه:

روزهای آخر سال 1390 بود که متن نمایشنامه را به شورای نظارت تحویل دادیم تا بخوانند و نظرشان را بدهند و برای اجرا آماده شویم در آغازین روزهای بهار 1391 خبر دادند و بعد هم از مدیریت تماشاخانه پیغام آمد که تغییری در برنامه های تماشاخانه ایجاد شده و ما می توانیم از نیمه اردیبهشت ماه کار را به روی صحنه ببریم.

آقای کارگردان قبول کردند و مسیر اداری کار شروع شد و ماهم تمرین ها را شروع کردیم .یکی دو جلسه نمایشنامه را دور هم خواندیم و بعد روی صحنه رفنیم و تمرین را جدی تر پی گرفتیم

آقای کارگردان شاهین علایی نژاد برای طراحی حرکات موزون به کار اضافه کرد و همچنین آقا شاهین جانشین کارگردان و بعد از چند روز تمرین عهده دار نقش امیر ارسلان بنا به صلاح دیدی آقا کارگردان شد

حمید رضا الهیاری برای نقش قمروزیر و غلامرضا شفیعی برای نقش پطرس شاه و نوازندگی تمبک به گروه اضافه شدند

هروز دو تا شش عصر در تماشاخانه ی سنگلج تمرین داشتیم و نکته به یاد ماندی برای ما تمرین بر روی صحنه ای پر از خاک – دکور نمایشی در حال اجرا در زمان تمرین های ما کف صحنه ای پر خاک داشت – بود که به معنای واقعی خاک صحنه خوردیم و به قول مبارک تا نایژه هامونم پر از خاک شده..

همه تلاش می کینند تا نقششان را تکمیل کنند و با استفاده از تجربیات آقای کارگردان اجرا دلنشین تر بکنند

در طول تمرین ها کارهای پشت صحنه هم کم کم سامان گرفت و محمد رضا هم بعنوان تدارکات به ما اضافه شد

پوستر و بروشور را ایمان ملاجعفری زحمتش را کشید و به حق هم سنگ تمام گذاشت

بازبنی کار هم انجام شد و مجوز کار هم صادر شد و دیگر برای اجرا آماده ایم

اجرای نمایش قبلی تمام 20 اردیبهشت ساعت نه شب تمام شد و دو ساعتی تمیز کردن آن همه خاک و دکور کار طول کشید و بعد ما شروع کردیم به زدن دکور اهالی سنگلج سنگ تمام گذاشتند مخصوصن آقای مسعود دارابی که دست مریزاد فراوان دارند .خانم دستیار کارگردان، خانم طراح صحنه و قمر وزیر ،همدم، فولادرزه،داروغه،خواجه کاووس و خواجه طاووس ،مبارک و امیرارسلان و پطرس شاه ماندند و کمک کردین تا دکور آماده شود از همه بیشتر حمید و شاهین و داود و خانم طراح صحنه دست مریزاد دارند

نور را صبح روز اجرا تنظیم کردند و همه چیز آماده برای اجرا..

مجموعه فرهنگی اقامتی خانه تاریخی احسان www.ehsanhouse.comگروه توسعه صنایع دستی و گردشگری ماکو www.makooco.com، خانه فرزاندان فروغ محبت www.foroughemohabbat.com  در گسترش تبلیغات ما کمک کردند

اجرا ساعت 19:15

 طبق قرار قبلی قرار بود همه ساعت دو عصر تماشاخانه باشند و با تاخیر بلاخره آمدند و لباس پوشیدیم و صحنه را چیدیم و آقای کارگردان آخرین نکات را هم گفتند و عکس یادگاری گرفتیم و آماده اجرا شدیم

  1. امیر ارسلان که دیشب را نخوابیده بود و صبح هم برای تنظیم نور ایستاده بود و استراحت کمی داشت کسالتی بدنش را گرفت و دست به دامن دعا و دارو شدیم و دو ساعت به  اجرا با انرژی آمد و شاد شدیم- امید همیشه خوب و پایدار باشد
  2. امروز بازیگران گریم شدند و قیافه های تغیر کرده بسیار جذاب شده بودند مخصوصن خواجه نعمان . نکته گریم ها این بود که همه راقبل اجرا دیدیم اما غولچه و فولاد زره که در میانه ی اجرا گریم شدند جذابتی خاص داشتند
  3. همه سر جاهامون قرار گرفتیم و تماشاگر وارد شد و پرده باز و اجرا شروع شد همه چیز خوب پیش رفت و اجرای قابل قبولی بود هرچند که تا پله ی مطلوب هنوز فاصله می باشد
  4. امشب 70 تا تماشاچی داشتیم و با زمان کم تبلیغاتیمان خوب بوده است
  5. تماشاچیان در طول اجرا پنج بار کف زدند و انرژی ما را بیشتر و بیشتر کردند
  6. نقال بازی و ترازهایش –ژست هایش –جایگاه ویژه ای در دل تماشاگران باز کرده است.

اجرای پنجم،جمعه 22/2/1391

 امروز از ساعت پنج کم کم همه جمع شدیم و به ترتبی برای گریم شدن رفتیم و آماده برای اجرا شدیم و آقای کارگردان نکاتی را گوشتزد کردند و آماده برای اجرا شدیم.

  1. خانم طراح لباس روسری ملکه آفاق و تاجش را بهم دوختند تا هم زیبایی خاصی داشته باشد و هم در موقع اجرا راحتر به کار آید
  2. ورود تماشاگر داده شد و ناگهان سکوت عجیبی همه را گرفت و ناگهان قمر وزیر گفت کف بزن بابا عجب ساکتید ها و خنده و شور دوباره بینمون برگشت
  3. آلات کار خواجه نعمان امشب تغییری کرد دیدنی و که در صحنه خودمان را هم خنداند
  4. پطرس شاه صحنه اول را بدون کلاه آمد و ...
  5. صحنه عزاداری فرخ لقا بر سر نعش امیر هوشنگ و خارج شدن مرشد از جاده ی نمایش خنده ی خوبی گرفت
  6. قمر وزیر برای بار دوم آمد قهوه خانه تا از امیرارسلان اعتراف بگیر و امیرارسلان برایش فیلان خواست و مبارک آورد و شلنگ را برعکس جا زد و اعتراض قمر وزیر جالب بود
  7. اجرای امشب را افتخار تمام به تمام مادران سرزمینمان تقدیم کردیم و روز مادر را بهشان تبریک گفتیم

اجرای ششم،یکشنبه 24/2/1391

امروز از صبح خانم دستیار کارگردان به تماشاخانه آمده بودند و دست تنها لباس های اضافی را از پلاتوی استاد جوانمرد در طبقه ی سوم پایین آورده بودند و مرتب کردند و به واحد آرشیو لباس تحویل دادند که دست مریزاد دارند.عصر به گروه به تماشاخانه کم کم آمدند و لباس پوشیدند و آنهایی که قرار بود گریم شوند ،شدند – تصمیم آقای گریمور است که نقال ،امیر ارسلان ،ملک فیروز چهره شان مناسب است و گریم نیاز ندارند مبارک هم که خودش با کمک دوستان صورتش را سیاه می کند؟؟؟؟!!!!!!- یک گروه خبری هم امروز آمده بودند و از تعدادی از بازیگران مصاحبه گرفتند در مورد اینکه چرا نمایش سنتی را انتخاب کردند و چگونه می توان نمایش های سنتی را در جامعه نهادینه کرد و .... . مصاحبه گر ها که رفتند سرجایمان قرار گرفتیم و آماده ی اجرا شدیم.

  1. قمر وزیر امروز با ریشی روی چانه به روی صحنه رفت و جذابیت خاصی پیدا کرد
  2. پرده باز شد و صندلی های خالی سالن کمی توی ذوق بعضی بازیگران زد!!!!!!!
  3. نگارخانه امشب حال و هوای خاصی داشت ؛استاد صورتگر در ادامه ی کارکرد هنر های مفهومی از موهای امیرارسلان هم استفاده ای کرد دیدنی
  4. در صحنه اولین دیدار امیرارسلان و فرخ لقا – آنها عاشقاته با هم حرف می زنند – مبارک فضولی می کند تا بداند آنجا چه خبر است و همدم اورا ساکت می کند و در جایی فرخ لقا بغض کرد و همدم هم او را با بغض ساکت کرد ،مبارک هم با گریه همان فضولی اش را ادامه داد و کمدی صحنه شکلی تازه گرفت
  5. اهالی طلسم شده ی قلعه ی سنگ باران امروز با سیماچه –ماسک- به روی صحنه آمدند و تراز – ژست – خاص به خودشان را گرفتند
  6. ملکه آفاق امشب واقعن وجود فولاد زره را باور کرد و در موقع بدل پوشی با مبارک انجام وظیفه کرد و خارج شد..
  7. امشب چند تن از رسانه ای ها هم مهمان ما بودند....

اجرای هفتم،دوشنبه 25/2/1391 

امروز قرار بود زودتر از قرار همیشگی مان بیاییم و در مورد کار گپی با هم بزنیم و طبق پیش بینی این نشد و تعدادی از – بیشتری- دوستان نیامدند و ما صحبت هایمان را کردیم و قرار شد به بقییه هم انتقال دهند و امید این شود. آقای جانشین کارگردان نکاتی را به بازیگران تذکر دادند و یکی از صحنه ها را هم مرور کردیم تا چیدمان را زیباتر کنیم

  1. علی کمانچه آهنگی یادگاری را برای قبل از اجرا انتخاب کرده بودند و خوب هم نواختند و بازیگران هم با شادی کار را شروع کردند
  2. شمس وزیر در صحنه ای بر خلاف اعتقاداتش عمل می کند و بد دیگری را می گوید تا پطرس شاه را متوجه اشتباهش بکند ،امروز دیالگ یادش رفت و خیلی مظلومانه ایستاد و گفت:"اگر به حرفه گوش ندهید چهل روز روزه ی سکوت می گیرم"
  3. مرشد در قسمت عزاداری بر سر نعش امیر هوشنگ تکرار آخرین حرف را به جملاتش اضافه کرد و اکوی زیبایی را درست کرد
  4. مبارک در قسمتی که قمروزیر برای اعتراف گرفتن از امیرارسلان بعد از کشته شدن امیرهوشنگ به قهوه خانه آمده ترازهایی- ژست – به خودش می گرفت و طناری صحنه را افزون کرد
  5. امشب بدل پوشی مبارک در آخرین صحنه خوش شکل گرفت و روسری بر روی سر مبارک که آمد و فولادزره وارد شد و خنده ها شنیده می شد
  6. امشب میثم یوسفی سیاه پوش جوان خوش ذوق به همراه بانو شیرین یزدان بخش – خاله شیرین - که همواره مهربانانه تمام اجراهای تئاتری سطح شهر را می بیندد و با انرژی شان موجب دلگرمی گروه های اجرایی هستند مهمان ما بودند

اجرای هشتم،سه شنبه 26/2/1391

تقریبن همه به موقع آمدند و گریم شدند و آماده یاجرا شدیم و آقای کارگردان امروز آمدند و نکاتی را که یادداشت کرده بودند تذکر دادند و با موسیقی شادی علی کمونچه و خواندن های قمروزیر یک اجرای خوب را آرزو کردیم و شروع کردیم

  1. آقای مدیر صحنه امروز یک رگال لباس به پشت صحنه افاضه کردند تا لباس ها از روی پله و ... جمع آوری بشه و در زمان اجرا سریع تر بازیکران لباس تعویض بکنند
  2. مبارک در صحنه ای که امیرارسلان با تصویر فرخ لقا حرف می زند او به خودش می گیرد اینقدر به امیرارسلان نزدیک شد که دماغ امیر ارسلان را هم سیاه کرد!!!!
  3. صحنه ی اعتراف گرفتن قمروزیر از امیرارسلان و بازی با قیلان خنده ی خوبی گرفت قل قل کردن قمر وزیر در میان حرف ها خوش نشسته است
  4. مبارک با قمروزیر شوخی می کند و قمر عصبانی می شود و مبارک در بغل امیرارسلان می پرد امشب موقع پایین آمدن مبارک گفت ایستگاه پیاده می شم نگه دار و بعد پرید پایین...
  5. شمس وزیر امشب هم دیالگ فراموش کرد و صحنه را انداخت...
  6. ملک فیروز اینقدر در نقشش فرو رفته بود و انگاری آسیب دید و شلوارش در روی زانو اندکی پاره شد!!!!!
  7. فولادزره امشب شعر هایش را پشت سرهم خواند ومنتظر جواب ها مبارک نشد و انگار خیلی منتظر بود تا به دست امیرارسلان کشته شود و امیرارسلان هم سنگ تمام گذاشت چون بعد اجرا او هنوز انگشت هایش را ماساژ می داد

اجرای نهم، چهارشنبه 27/2/1391

امروز همه تقریبن همه سر ساعت آمدند و گریم شدند و آماده ی اجرا شدیم قبل از اجرا آقای جانشین کارگدان نکاتی را تذکر دادند و بازیگر ها هم به امکان موقعیت صحنه هایشان دو به دو نکاتی را مرور کردند و نزدیکی های اجرا نقال آهنگ غرور آفرینی  را در رابطه با سرزمین پرگهرمان ایران خواند و ما به شوق آمدیم

  1. خانم دستیار طراح لباس آمدند و لباس ملک فیروز را رفو کردند و بالا پوشی زیباتری را برای استاد صورتگر و به تاکید آقای کارگردان عبایی را هم به مبارک دادند
  2. استاد صورتگر در صحنه نقاشی با شیوه ی هنر های مفهومی کمی زیاده روی کرد و موجب ناراحتی امیرارسلان شد
  3. تکان دادن عصای قمروزیر در صحنه ای که قرار است مرشد گول او را بخورد بسیار دیدنی شده است
  4. غولچه و حرکاتش و بازی با موهایش به خنده ی تماشاگران همراه با کف زدن ختم شد
  5. مبارک جواب تو می دونی را که از غولچه پرسیده بود را برای ملک فیروز گفت  و تماشاگران با خنده برایش دست زدند
  6. گریز های امشب به مذاق تماشاگرها خوش نشست و خنده و کف گرفت در کل اجرای امشب شش مرتبه از تماشاگر کف گرفت

اجرای دهم،پنجشنبه 28/2/1391

امروز قبل از اجرا مراسمی داشتیم . استاد صورتگر و فولاد زره امروز زاد روزش است و بزرگواری برایش کیک زیبایی فرستاده بودند و ما هم جشن کوچکی برایش گرفتیم و نقال هم نقل تولدش را گفت و ا موقع فوت کردن شمع کیک آرزو کرد آقای نمایش ایرانی افتخار سیاه پوشی را به او بدهد.. بعد از مراسم آقا جانشین کارگردان نکاتی را تذکر دادند و صحنه ی غولچه را نیز تمرین کردیم و آماده اجرا شدیم .

  1. علی کمانچه آهنگ ها ماندگار و خاطره انگیزی می نوازد و بقییه باشادی همراهی و فضا را پرانرژی و آماده ی اجرا می کنند
  2. کیک تولد کار دست مرشد داد و کمی صدایش گرفت
  3. امیر هوشنگ در پشت در اتاق فرخ لقا، بی اطلاعی و طمعش را خوب نمایش داد.
  4. فرهاد در قلعه ی سنگ باران سیماچه – ماسک- را وارونه روی سرش گذاشت
  5. آقا احمد عزیزی تعزیه خوان امشب قدم بر چشم ما گذاشته اند

اجرای یازدهم،جمعه 29/2/1391

عصرجمعه رو شاد و با انرژی آمدیم تماشاخانه و اول از همه حراست تذکر داد پنجره های اتاق های تعویض لباس باز مانده بوده و اگر اتفاقی بیفتد – مثلن مردم آزاری آتش سیگاری به داخل پرتاب کند و آتش سوزی شود یا... - همه باید فاتحه ی سنگلج و تئاتر را بخوانیم گفتیم چشم و با مدیرصحنه و تدارکات ودستیارن صحبت کردیم و همه دیالگ معروف "کی بود کی بود من نبودم را سر دادند" و گذشتیم و قرار شد یکی از بازیگران بلند قد موقع رفتن همه چیز را کنترل کند . بازیگران گریم کردند و آماده ی اجرا شدیم و با آهنگی که علی کمانچه نواخت و همه زمزمه کردیم

  1. مبارک همان اول نمایش دیالگی را فراموش کرد و خودش روی صحنه اعتراف کرد و البته در دوجای دیگر هم همین شد؟!!!
  2. انگاری اهالی تئاتر ی امشب در تماشاچیان زیاد بودند چون تا مبارک در صحنه ی دستگیری امیرارسلان و آمدن دو سرباز گُرد و گردن کش گفت: شورای حمایت بیشتر از این دوتا پول نداده خنده بالا گرفت
  3. صحنه تعویض لباس مبارک و امیرارسلان امشب با چند مثلن برای فرنگستانی ها همراه شد شنیدنی...
  4. برای صحنه تمیز کاری قهوه خانه امشب جارویی دادند دست تبارک دو برابر قدش ،دیدینی بود
  5. داروغه امشب پطرس شاه را نیز به همراه امیرارسلان مبارک با طناب بست و مبارک گفت: دوتا حقوق بهش بدید اضافه کاری داره می کنه
  6.  اجرای امشب تقدیم شد به آقای شهرام کرمی – به پاس تلاش های بسیار برای تئاتر کودک و نوجوان-،اتابک نادری مدیر قبلی تماشاخانه و خانم گلبرگ ابوترابیان پژوهشگر و بازیگر و نویسنده تئاتر

اجرای دوازدهم،یکشنبه 31/2/1391

امروز همه راس ساعت پنج در تماشاخانه حاضر بودند و آقای جانشین کارگردان نکاتی را تک به تک گوشتزد کردند تا به قول خودش حباب های دیالگی و موقعیتی برداشته شود اما در اجرا بیست درصدی بیشتر به آنها گوش داده نشد که نشد....

  1. آقای مدیر صحنه امروز زودتر از همه ی ما آمده بودند و اتاق تعویض لباس آقایان و خانوم ها را مرتب و نمیز کرده بوند که دست مریزاد حسابی دارند
  2. مبارک در صحنه بدل پوشی وپوشیدن لباس امشب دوتا مثلا اضافه کرد که امیرارسلان او را متوقف کرد
  3. نقال امشب روضه خوانی کرد دیدنی و به قول یکی اگر از تئاتر نوی در نیاره سر مزار در قبرستان ها خوب می تونه ...
  4. با تمام تمرینات باز فولاد زره و مبارک پایشان در صحنه شان لنگید

اجرای سیزدهم،دوشنبه 1/3/1391

امروز کم کم همه آمدند و لباس پوشیدند و گریم شدند و امیرهوشنگ و مبارک به قول نقال رو در روی هم ایستادند و صدا و بدنشان را گرم کردند و نزذیک اجرا روی صحنه همه در سر جاهایشان بودند که علی کمانچه سرود غروز آفرین ای ایران را نواخت و همه با شور شروع به خواندنش کردیم و آقای کارگردان که به ما پیوست شورمان دو چندان شد

  1. شروع خیلی خوبی داشتیم اما تماشاگر امشب لبخند می زند و خودش را محکم گرفته بود تا نخندد
  2. امیرارسلان در صحنه ی ورود به فرنگستان با زبان مطربی به مبارک گفت این تماشاگر اصلن نمی خندد ...
  3. استاد صورتگر بازهم امشب زیاده روی کرد و واقعن زیر ابروی امیرارسلان را بند انداخت و امیرارسلان هم لبخند زنان در انتهای صحنه برایش دست تکان داد و آتشی زیر خاکستر شکل گرفت...
  4. مبارک در قهوه خانه و آمدن شمس وزیر گفت: اینا وزیرن یا گشت ارشاد تا من میتوپم ،میخوین تو – البته پشت صحنه هرکاری کرد نتواست باز تکرارش کند –
  5. قمر وزیر در صحنه ی قل قل کردن امشب قل قلی کرد طولانی و دیدنی
  6. امشب آقای صمدچینی فروشان،امین عظیمی و خانم مریم کاظمی در میان تماشاچیان بودند

اجرای چهاردهم،سه شنبه 2/3/1391

آقای کارگردان امروز اولین نفری بودند که به تماشاخانه آمدند . بقییه هم کم کم آمدند آقای روابط عمومی نقدی که آقای شهرام کرمی در تارنمای ایران تئاتر در مورد اجرای و گریم شدند و آماده ی اجرا شدیم .علی کمانچه آهنگ زیبای ممد نبودی رو که خاطره فتح غرورآفرین خرمشهر است را برایمان نواخت و بعد هم ای ایران را با صدای بلند خواندیم و پر انرژی اجرا را شروع کردیم

  1. شمس وزیر کم کم دارد تیپی برای خودش می سازد و تکه کلام هایی را هم پیدا می کند و ما در پرده فقط جلوی خنده مان را می گیریم
  2. داروغه در ورودش به صحنه با قدم هایی ریتم دار می آید و دور امیرارسلان می چرخد و بعد از اعتراض پطرس شاه آن دو را دستگیر می کند و می بند که امشب واقعن بست به سختی باز شد در این بین با همان دور برداشتنش پطرس شاه را هم بست و خنده ای گرفت .
  3. مبارک در موقعی که قرار شد با ملک فیروز به سراغ غولچه بروند گفت: بیا از پایین سن بریم دکتر صادقی سر کلاساش گفته دیوار چهارم نمی ذاره سنگ تو سرمون بخوره!!!!
  4. شهرام دلگشا – یکی از یاور روزهای آخر زندگی عمو مجید فروغی(خدایش رحمت کناد)- آقای پیمان شیخی و آقای گله دارزاده و دکتر قطب الدین صادقی مهمان امشب ما بودند که اجرای امشب تقدیم شد به آقای دکتر قطب الدین صادقی

اجرای پانزدهم،چهارشنبه 3/3/1391

 امروز آقای جانشین کارگردان از وقتی که وارد شدند و لباس تعویض می کردند تا به موقع شروع نمایش به هر کدام از اعضای گروه می رسیدند نکته ای را گوشتزد می کردند و البته در این بین با شوخی تکه ای را هم می انداختند . در این میان شاغلام بابوته - بمب انرژی گروه تماشا با لبخند همیشگی و جعبه شیرینی - وارد شد سبدی پر از مهر به ما هدیه دادند.

  1. مبارک در موقعی که امیرارسلان تصویر را نشانش داد با یک جابجایی کوتاه و تاکید امیرارسلان تیکیه مترو را انداخت
  2. داروغه امشب اینقدر محکم همه را بست که پطرس شاه و مبارک را به هم دوخت...
  3. ملکه آفاق این شب ها دارد از تمامی امکانات روی صحنه استفاده می کند و نقشش را جذاب تر اجرا می کند
  4. غولچه سنگی را پرتاپ کرد و از تماشاچی معذرت خواهی کرد و اوهم خواهش می کنم را جواب داد!!!!
  5. مبارک جواب تو می دونی خودش را که گفت تماشاگران با دست همراهی اش کردند
  6. امشب آقای پرویز شیشه گران به همران دوستان بنیاد ادبیات داستانی مهمان ما بودند و اجرای امشب با افتخار تقدیم شد به شاغلام بابوته و وقتی به روی صحنه آمدند علی کمانچه تولدت مبارک را نواخت و ما تماشاگران زاد روزشان را تبریک گفتیم و تمامی خوبی ها را برایشان با مهر آرزو کردیم.

اجرای شانزدهم،یکشنبه 7/3/1391

امروز بعد از سه روز تعطیلی به تماشاخانه آمدیم، ینجشنبه به خاطر شب شهادت امام دهم (ع) تعطیل بود و جمعه هم ساعت 13 بود که خبر دادند،شب اجرا نداریم و به روی امروز آمدیم و برای اجرایی خوب آمده هستیم . انرژی در پشت صحنه به شادابی گذشته نبود و انگار همه در خودشان بودند و یک مشکلی بود ،قبل از نه ای ایران و نه هیچ ترانه ی دیگری را زمزه نکردیم و پرده باز شد هنوز صندلی های خالی در چشم می زند و اجرا شروع شد.

  1. مبارک به امیر ارسلان گفت: چند بار بگپم این آبی – به جای لولا-  ؟!!! را روغن بزن
  2. گوشی همراه یکی از تماشاچیان دوباری زنگ خورد و مبارک در صحنه ای که می خواست بخوابد گفت: می خوام یه چرتکی بزنم آقا گوشیت زنگ نخوره
  3. خانمی همراه با بچه اش آمده بود و بچه گریه می کرد و از سالن بیرون نمی رفتن که مبارک به مرشد گفت:  به این بچه بگو مامانشو ساکت کنه کار رو بگیریم
  4. مرشد در نقلش گفت: غولچه به دو نیم تقسیم شد تاکید کرد و غولچه گفت نمی شه آقا نمی شه خنده ی تماشاچیان با دست همراه شد
  5. خانم زهرا جهانگرد طراح فرش و از مسولین خانه تاریخی احسان کاشان امشب به دیدن نمایش ما آمده بودند که مرشد در تشکرات قسمت عزاداری ازشان تشکر کرد
  6. در اجرای امشب حسین بابایی – بیژن مجلس سیاه بازی بیژن و منیژه-، محمود ساصع نویسنده و پژوهشگر کتاب کاشان در گذار سیاحان،عطیه راد نویسنده کتاب "حالایک کلاه آفتابی قرمز دارم"، میرنادر مظلومی  - بازیگر-، مسعود رحیم پور- تعزیه خوان و بازیگر- و ....  در تماشاچیان حضور داشتند

 اجرای هفدهم،دوشنبه 8/3/1391

امروز کم کم جمع شدیم و پشت صحنه آرامی داشتیم، همه بدون آنکه به زبان بیاورند نگران دوشنبه گدا – اصطلاح اهالی تماشاخانه سنگلج که دوشنبه ها تماشاشاچی زیادی ندارند- به هر روی لباس پوشیدیم و گریم کردیم و روی صحنه حاضر شدیم برای اجرا خواجه نعمان همه را جمع کرد روی صحنه و به به علی کمانچه گفت: آماده ای و او آهنگ تولدت مبارک را نواخت و ما شروع کردیم به خواندن همه با هم به امیرهوشنگ زاد روزش را تبریک گفتیم و جای همه تان خالی بود خنده ها و شادمانی اورا ببینید

  1. پرده که باز با مکث کوتاه ناگهانی کار را شروع کردیم این دوشنبه گدا نبود و صندلی های پایین پُر بود
  2. امیرارسلان در قهوه خانه استکان چای روی پیشانی اش است و می رقصد که امشب استکان لیز خورد چایی درونش ریخت و کمی گرم بود و او اندکی سوخت...
  3. طناب داروغه گره خورده بود و باز نمی شد تا امیرارسلان و مبارک را ببندد او هم بعد باز شدن طناب آنچنان محکم کاری کرد که بعد از تمام شدن صحنه طناب به راحتی باز نشد
  4. ملک فیروز امشب از هند آمده بود و در اتنهای کلماتش یک نهی اضافه کرد و به قول بعضی ها " بدی نشد اما خوبی ام نبود"!!!!!!
  5. قمر وزیر با تکه کلام های - عجب خنده ای کردیم- خنده ای از تماشاگر می گیرد دیدینی
  6. تکه از چهارپاییه ای پطرس شاه روی آن می نشیند کنده شده بود و ما به او علامت می دادیم و او با همان لحن شاهانه اش گفت:"حواسمان هست"
  7. در میان تماشاگران امشب رهام عسگرپور – بازیگر- و آقای سید رزاق صفوی – از فعالان تئاتر اردبیل – بودند

اجرای هجدهم،سه شنبه 9/3/1391

اجرا در حضور پدر نمایش دانشگاهی  دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی و شاعر صحنه ها استاد محمد چرمشیر

آقا کارگردان امروز زودتر از بقییه در تماشاخانه حاضر بودند و پدرانه با دوتا از بجه های گروه به صحبت نشستند تا کدورت پیش آمده از بین رود و بقییه هم آماده ی اجرا شدند . نام جاوید وطن را خواندیم و پرده باز شد و اماده ی اجرا شدیم.

  1. اعتراض همه به مبارک که چرا بین حرف مرشد می پرد جالب بود
  2. همدم در صحنه ای می خواهد کاری بکند که مبارک مزاحم امیرارسلان و فرخ لقا نباشد خودش را برای مبارک لوس می کند و مبارک با خودش همراه می کند امشب موقع برخاستن لباسش گیر کرد و برزمین خورد
  3. چهارپایه ها امشب سر ناسازگاری دارند و با هر زمین خوردنی تکه ای ازشان رها می شود؟!!!!
  4. نقال در صحنه ای تهدید آمیز با مبارک حرف می زند و امشب به او گفت: امشب اصلن حوصله ندارم و خودم کلی تپق می زنم پاتو از تو کفش من بکش بیرون و گرنه...
  5. امشب آسمان چشم ما ستاره باران شد ،دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی استاد تمام تئاتری های ایران و شاعر صحنه ها استاد محمد چرمشیر آبروی نمایش نامه نویسی ایران،خانم دریامج بازیگر، رکسانا مهرافزون مترجم و فعال تئاتر کودک، چند تن از فعالان موسسه پژوهشی کودکان دنیا به همراه کودکان و نوجوانان موسسه قدم بر چشمان ما گذارده بودند

اجرای نوزدهم،چهارشنبه 10/3/1391

اجرایی با افتخار در زادروز آقای نمایش ایرانی استاد داودفتحعلی بیگی-

امروز آقای کارگردان زودتر آمده بودند و با چنتا از اعضای گروه گپ می زند . بقییه هم رسیدند و آماده ی اجرا شدیم. علی کمانچه ای ایران و وطنم را نواخت و با انرژی اجرا را شروع کردیم

  1. علی کمانچه در جایی به خواجه نعمان می گوید "خودت گفتی بذار اثر کنه" ولی امشب جمله شنیدنی و تکرار ناپذیری گفت "اثرخودت گفت بشه ..."
  2. روضه خوانی امشب هم غوغا کرد و دست هم گرفت
  3. عدم توانایی غولچه که نمی تواند دو تکه شود امشب هم دست گرفت
  4. امشب مرشد گفت برید مراسم عروسی رو آماده کنید و علی کمانچه تولد مبارک را نواخت و مبارک گفت امشب تولد بزرگی که آبروی نمایش های ایرانی و امید همه ی ماهاست همه همراه تماشاچیان تولد مبارک را برای استاد خواندند
  5. مسعود لقمان امشب سنگ تمام گذاشت یک صفحه از روزنامه مردم سلاری را به این روز فرحنده اختصاص داده بود و مصاحبه ای با آقای نمایش ایرانی به همراه یادداشت هایی از استاد علی نصریان ،دادود داداشی و مهدی صفاری نژاد به چاپ رسانید و در ضمن جابر تواضعی و خانم مریم اسدی از فعالان رسانه ای هم امشب بودند تا به گسترش فرهنگ شاد ایرانی کمک کنند
  6. رسول نجفیان – بازیگر و کارگردان و خواننده- مهدی میامی – بازیگر- ،ابراهیم وحید زاده – کارگردان سینما-، داود داداشی – سیاه باز - ،منیژه داوری بازیگر امشب را با ما همراه و جشن گرفتند

اجرای بیستم، پنجشنبه 11/3/1391

هنوز شادمانی چشن زاد روز آقای نمایش ایرانی – آقای کارگردان- را با خودمان داریم و با انرژی و شادمانی بسیاری آماده ی یک اجرای خوب شده ایم

  1. همدم با دست آسیب دیده آمده خودش می گفت: تلوزیون خانه را بلند کرده و سنگین بوده و روی انگشتش زده و ناخشش کبود و در صحنه ای پیرزن را بازی می کند عصا را که بر زمین زد آه ما به هوا رفت او در روی صحنه بود و لبخند می زند و بازی اش را ادامه می داد
  2. قمروزیر بعد از نجات دادن امیرارسلان از دست داروغه رو کرد به مبارک و گفت تو ام یه کم دیگه می موندی ته دیگ می شدی ها!!!
  3. خانم دستیار کارگردان از میانه ی اجرا پشت صحنه آمدند و غم با بغض داشتند و از موضوعی ناراحت بودند ....
  4. شمشیر امیرارسلان و امیرهوشنگ امشب از هم رد شد و آن دو بودند که جلوی خنده هایشان را می گرفتند و اشعار تعبیه را می خواندند
  5. ملک فیروز بیش از اندازه در نقشش فرو رفته و امشب هم به خودش در اجرا آسیبی جزیی رسانید
  6. آقای بیژن افشار و بانو محبوبه بیات امشب با حضورشان صفای خاصی به مجلس ما دادند

اجرای بیستم و یکم، جمعه 12/3/1391

امروز به تماشاخانه که آمدیم دو اتفاق رخ داده بود یکی خوب و دیگری بد و اول خوب داروغه قراره امشب برای امر خیری رو در پیش داره و قراره بعد اجرا بره برای مرحله ی دوم صحبت ها و ما هم برایش آرزوهای خوب و پرمهر می کنیم و به قول مامام بزرگ ها هرچی خیر توشه همون بشه و دیگری اینکه خانوم دستیارکارگردان امروز نیامند و....

  1. امشب در بالکن هم تماشاچی داشیم و این نوید هفته ی پرتماشاچی را می دهد البته نه برای ما که یک هفته تعطیلیم تا پنچشنبه ی آینده...
  2. حسن آقا وسط اجرا رفت!!! او امشب پرواز دارد و سفر خوش حسن آقا...
  3. پنجره امشب کمی دیر رسیر و به قول آقای جانشبن کارگردان حبابی در اجرا افتاد
  4. مبارک قسمت تعویض لباس در قهوه خانه را امشب کامل رفت و خنده ی خوبی گرفت
  5. اجرای امشب را با احترام وجود آقای جواد طوسی منتقد سینما به تمام پدران سرزمینمان تقدیم کردیم چون روز پدر اجرا نداریم و یادی از پدرانی که نیستند – مجید فروغی –کردیم
  6. قراره این چند روز تعطیلی تماشاخانه را سم پاش کنند و قرار شد لباس هایمان و خوراکی را برداریم و امیواریم حشرات موذی را کمتر ببینیم..

اجرای بیست  و دوم، پنجشنبه 18/3/1391

مقدمه:

به مناسبت ایام نیمه ی خرداد اجراها تعطیل شد و ما شوربختانه روز پدر اجرا نداشتیم تا در پایان اجرا را به عمو مجید فروغی – پدر که در قلب همه ی ماست – تقدیم کنیم با تماشاچیان شاد از خداوند تمام خوبی ها و سلامتی پایدار را برای پدران سرزمینمان خواستار شویم . به هر روی اهالی تماشاخانه از این فرصت استفاده کردند و تمام تماشاخانه را سم پاشی کردند و آقای مدیرصحنه هم زحمت کشیدند اتاق های تعویض لباس را مرتب و با دستمال نم دار تمیز کردند تا خدایی ناکرده کسی مریض نشود....

و اما امروز بعد از شش روز تعطیلی به تماشاخانه آمدیم. همه ار دیدن هم شاد شدند و اظهار دلتنگی کردند – نمی دانم چرا به اختراع گراهان بل بی توجه بودیم و از هم حالی نپیرسدیم- امروز قرار بود همه پنج عصر در تماشاخانه حاضر باشیم تا یک دوری خطی تمرین کنیم که شمس وزیر و ملک فیروز دیر آمدند و البته نیازش هم در بفییه احساس نشد و تمرین نکردیم به هر روی لباس پوشیدیم و گریم کردیم و آماده ی اجرا شدیم.خانم دستیار طراح صحنه ولباس هم زحمت رفع تقص لباس بازیگران را کشیدند

  1. علی آقای کمانچه امشب لباس فرمش را یادشان رفته بود بیاورد و با همان تی شرت خودش به روی صحنه آمدند
  2. آقای کارگردان قبل از اجرا در حضور بقییه از آقای مدیر صحنه تشکر کردند و برای سلامتیش دست زدیم
  3. آقای رضا فراهانی از اعضای انجمن تعزیه ایرانیان – نوازنده پرقدرت طبل ریز – در کنار ما بودند و افتخاری برای ما نواختند
  4. امیرارسلان در تکه ی پشت دری امشب زبانش نچرخید "من و امیرم و نه منم" گفت تا به "نه نه منم امیرارسلان" رسید و مبارک گفت: آخ جون ننه ی منه....
  5. معنی عاقبت اندیشی را در پنهان کاری و جستجوهای خواجه نعمان  فهمیدیم!!!!!!!!!
  6. شمس وزیر دیالگی را یادش رفت که به کمک دوستان جمع شد
  7.  مبارک در نبرد امیرارسلان و فولادزره حاضر تاثیر گذاری داشت و برای فولاد زره شیشکی کشید!!!!!
  8. امشب بازهم تکه روضه خوانی نقال کف گرفت

اجرای بیست و سه، جمعه 19/3/1391

امروز عصر به تماشاخانه امدیم و همه جا تمیز تر شده بود و تقربین همه امروز دیر آمدند و گریم و لباس و آماده اجرا شدیم و البته امیرهوشنگ و امیرارسلان قسمت تعبیه شان را با آقای فراهانی تمرین کردند تا با طبل ریز هماهنگ تر بشوند....

1-    مبارک ضرب المثلی گفت جالب "ادم با ایزی لایف به دنیا می آید و با مای بی بی می میرد" برعکس قضیه را گفت...

2-    داروغه امشب عکس العمل های جالبی در صورت و بدنش داشت

 

3-    هرچند طبل ریز حرفه ای تر شده اما به دل بعضی از بازیگران ننشسته است ظاهرن با همان نوای قبلی خو گرفته اند

4-    امیرارسلان که بعد از این اجرا اجرای دیگری هم دارد امشب که اجرا کمی طول کشیده بود زودتر رفت و تکه ای عروسی بی داماد ماند

5- امشب آقای جواد انصافی – سیاه باز - و آقای جواد بازاریان – بازیگر و دوبلورپیشکسوت- و آقای مهرداد بیات مهمان ما بودند که آقای انصافی از پایداری آقای نمایش ایرانی در ماندگاری نمایش ایرانی و تربیت نیروی جوان سخن گفتند و خدا قوت گفتند و اقای بازاریان مونولگ دو دقیقه ای از اتللو را که چهل سال پیش اجرا کرده بودند  را برایمان اجرا کردند و اشک در چشمان ما بود و ایشان صحنه را بوسیدند...

اجرای بیست و چهار، یکشنبه 21 /3/1391

امروز قرار بود همه رزومه هایشان را بیاورند تا آقای کارگردان به شورای ساخت ارائه بدهد و تا شاید تجدید نظری بر مبلغ قرار دادی که هنوز آقای کارگردان آن را امضا نکرده اند صورت بگیرد تعدادی آورده بودند و تعدادی بر طبق سنت بهانه آوری و شاید تنبلی نیاورده بودندو بهانه ی پیامک نرسده و جا گذاشتم و... همراه بود هرکدام به گوشه اتی رفتند و قلم و کاغذ یادداشت کردن کارها بلوشویی پشت صحنه جایتان خالی مستند کمدی زنده ببینید. از طرف دیگر آقای کارگدان با مبارک نکاتی را مرور کردند و آقای جانشین کارگردان با مبارک و پیرزن صحنه شان را مرور کردند تا جلوه های کمدی اش را زیباتر به اجرا برسانند. ورود تماشاچی ها نزدیک و هنوز دوستان رزومه می نوشتند بلاخره دل کندند و برای اجرا آماده شدیم

1-      پطرس شاه دستی به ابروهای گریم شده اش کشیده بود و بهم ریخته بود و اهالی اتاق گریم هم تا اجرا شروع می شود می روند و – دو تغییر گریم میان نمایش را خود بازیگران انجام می دهند!!!!!!!- بلاخره ابرو ها را درست کردند و کشیدند به قول مبارک ابرو خانوادگی کشیدند!!

2-      مبارک باز اشتباه گفت: به جای ایزی لایف اول مای بی بی را گفت...

3-      تکه تعویض لباس مبارک امروز جلوه ی تازه ای گرفته بود و پیشنهاد آقا نمایش ایرانی همچون همیشه خوش نشست

4-      مبارک وقتی  همدم از او پرسید می دانی ما که هستیم گفت: آره دیگه کامران و هومن هستید و مکث کرد و گفت: I LOVE YOU SANGALAJ

5-        امشب خانم شهره اشتری – بازیگر تئاتر و سینما و تلوزیون – مهمان ما بودند

 

اجرای بیست وپنج، دوشنبه 22 /3/1391

امروز دلگیری خاصی در بین ما بود و پشت صحنه ی آرامی بود و آقای جانشین کارگردان نکاتی را گفتند و آماده ی اجرا شدیم. علی کمانچه نام جاوید وطن را نهواخت و ما زیر لب زمزمه اش کردیم – می دانم چرا بلند نخواندیم؟!

1-      ملک آفاق  بعد از شروع  اجرا  و گذشتن نیمی از تصنیف عزیزان تقلید روحوضی ما وارد شد!!!!

2-      مبارک در بین مثلن های امشبش گفت مثلن نشر چشمه باز است و کف گرفت

3-      مبارک دو دیالگ را اشتباه کرد و آخ جون سفر تعطیله را دوبار خواند!!!!

4-      ریش قمر وزیر کنده شد و با تلاش آقای دستیارکارگردان و بقییه این مشکل حل شد چرا گریمور ها نمی مانند ما نمی دانیم!!!

5-      امیرارسلان از پایین بودن ریتم خواندن ها مبارک شاکی شده بود و خودش در شعرخوانی او وارد شد و.....

6-      ملکه آفاق امروز واقعن از دیدن تصویر امیرارسلان پاهایشش سست شد و داشت می خورد زمین....

7-      قسمت قهوه خانه و ورود شمس وزیرهم وقتی مبارک گفت اینا وزیرن یا گشت ارشاد تا می خونیم می توپن تو ،کف گرفت

8-      مبارک روی سکوها رفت و سکو لغزید افتاد و سکوتی کوتاه ملکه آفاق از حسش بیرون نیامد و دیلگ گفت: دیدی چه شد ؟ مبارک گفت بله دکور افتاد و تماشاگر کف زد

9-        امشب آقای حسن کیانی به همراه بانو رویا میر علمی و آقای فریدزاده مهمان ما بودند

 

اجرای بیست وشش، سه شنبه 23 /3/1391

امروز هنوز کمی از آشفتگی دیروز همراه گروه بود . گریمور ها ریش قمروزیر را چسباندند و هنوز اندکی نگذشته بود که کنده شد و آقای کارگردان پیش گریمور ها رفت و گفتند ما بهترین را سفارش دادیم اما این را برای ما خریدند – امان از این بی توجهی و کمبود امکانات- به هرحال آماده ی اجرا شدیم و آقای کارگردان همه را جمع کردند و نکاتی راگفتند و آماد ه ی اجرا شدیم

1-      ملک فیروز امروز هفت در تماشاخانه بود و ............

2-      همدم امشب با خود بغضی را روی صحنه آورد و در جاهایی پنهانش می کرد و چندباری گلوله های اشکش روان شد

 

3-      امیرهوشنگ امشب بعد از کشته شدنش حرکتی زد دیدینی و هم در صحنه عزاداری که طول صحنه را قطع کرد بیرون رفت

4-      داروغه امشب خودش را هم با مبارک و امیرارسلان و پطرس شاه بست

5-      امشب دوتن از بزرگواران رسانه اس که برای گسترش فرهنگ و هنر ایرانی تلاش می کنند در کنار ما بودند، بانو زینب کاظم خواه و بانو ندا آل طیب و برایشان آرزوی شادمانی کردیم

اجرای بیست وهفتم، چهار شنبه 24 /3/1391

 

امروز پشت صحنه آرام و گروه با انرژی خوبی آمده بودند و آماده ی اجرا شدیم و از برنامه ی در شهر شبکه ی پنج هم آمده بودند تا با آقای اتابک نادری – مدیر پیشین تماشاخانه و پیگیر طرح توسعه تماشاخانه سنگلج – و آقای نمایش ایرانی مصاحبه کنند – امید این طرح با موفقیت به سرانجام رسد- ما نام جاوید وطن را خواندیم و تماشا و تماشاچیان به افتخار ایران کف زذنذ و پرده باز شد

 

1-       به قول آقای جانشین کارگردان ریتم و تمپوی خوب و بازی کمتر حبابی امشب داشتیم

2-      امشب با همراهی تماشاچیان تکه ی زتجیرپاره کردن دیدنی شد

3-      مبارک می گوید سرآدم بیگناه تا پای چوبه دار می رود اما بالا می رود و امیرارسلان درستش می کند و مبارک می گوید ماکه این روزا اینها را ندیدیم و امشب با آفرین بزرگواری همراه شد

4-      گریمور ها زود می روند و فولادزره خودش را گریم می کند و اینبار با کمک داروغه گل و برگ کشیدند دیدینی می گن محدودیت خلاقیت میاره

5-      در تماشاچی های امشب چند گروه بودند آقای حسین پرستار و شاگردانشان ،خانم ریسی و همراهانشان و تعدادی از اغضای موسسه پژوهشی کودکان دنیا و اجرای امشب تقدیم شد به آقای بهمن مفید و هنگامه مفید و استاد بهزاد فراهانی...

6-      استاد بهزاد فراهانی روی صحنه آمد و گفت: خوشحالم که بهمن مفید دوباره قذم بر روی صحنه گذاشتند و از داودم – آقای نمایش ایرانی – ممنونم که همچون مسیح خار بر سر نهاده و برای فرهنگ و نمایش ایرانی در سرزمینش پایداری می کند و در ادامه از مظلومیت نمایش و دو سد تیغ سانسور و بی پولی گفت و از مسئولان گلایه ی بسیار داشتند که حمایتی نمی کنند و از تمامی خانوادهی نمایش کشور تشکر کردند و بغضی همراه خودشان و همه کردند و در پایان با کف جانانه بی همه همراه شدند .   یک روز خوب میاد می دونم

 

اجرای بیست وهشتم، پنج شنبه 25 /3/1391

همیشه پنجشنبه ها شاغلام شیرینی به دست می آمد و تا فاتحه ای برای آنهایی که دستشان از دنیا کوتاه است خوانده شود و این سنت پسندیده در گروه نمایشی تماشا پایدار مانده است و امروز یکی از اهالی گروه شیرینی گرفته بود و از عمو مجید – مجید فروغی عزیز – گفت که دیشب خوابش را دیده است و با یاد عمو مجید همراهمان کرد – خدایش رحمت کناد- و یک اتفاق خوب کمک و پیشنهاد های خوب دوستانه برای جذاب تر شدن بازی به همدیگر بود

 

1-      بعضی ها تذکرات امروز آقای کارگردان برایشان سنگین تمام شد و باشادابی در صحنه نبودند

2-      امیرارسلان با ترازهایش – ژست - امشب طراوتی را به اجرا داد

3-      داروغه امشب در صحنه دستگیری بار سوم که خودش را هم بست و آسیب کمی به امیرارسلان رسانید

4-      تماشاچیان امشب چهارباری با دست زدن انرژی به گروه ما دادند

5-      امشب اکبرآقای شجاعی – که در اجراهای تالار محراب خیلی خیلی به ما کمک کردند- و نسیم یاقوتی – عروسک ساز و عروسک گردان- سمیه گلباز و داود بختیاری فعال جوان تئاتری مهمان ما بودند

6-      اجرای امشب را تقدیم کردیم به مجید فروغی و یادش را با تماشاچیان در دلمان زنده کردیم

اجرای بیست ونهم، یکشنبه 28 /3/1391

این حمعه هم اجرا نداشتیم و امروز به تماشاخانه آمدیم و آماده ی اجرا شدیم.ملک فیروز و داروغه لباس ایشان را رفو کردند و پرده باز شد

1-      تکه زنجیر پاره کردن امشب با همراهی تماشاچیان عصبانیت مرشد را دو برابر کرد

2-      امشب دوتا از بازیگران پدر و مادرشان آمده بودند و ترازهای – ژست- آن دو دیدنی بود

3-      شمس وزیر در دیالگی گفت: شکوفه ها و بارانتان بسیار – مبارکم زیر لب گفت نمره می خواد بیچاره.....

4-      خانم شکوفه ماسوری – استاد تئاتر دانشکده هنر سوره- و آقای قاضی نظام – فیلمنامه نویس و مسئول پروژه ی تئاتر در خانه – امشب مهمان ما بودند

 

5-      سالنمان تقریبن پر بود و تماشاچیان شاد چهار باری مارا با کف زدن همراهی کردند

6-      اجرای امشب با افتخار تقدیم کردیم سلطان سیاه بازی ایران استاد سعدی افشار و  برایش آرزوی سلامتی کردیم

 

اجرای  سی­هم، دوشنبه 29 /3/1391

 

امروز مبعث بود و تعطیل و پیش بینی تماشاگر خوب را هم داشتیم و آقای کارگردان چند روز پیش خواب دیده بود که برای کار صف کشیده اند و بلیط تمام شده است همین هم شد .تعداد تماشاچی امشب بیشتر از ظرفیت سالن شد و بالکن پر و روی زمین هم تماشاچی نشته بود.

1-      امشب دومین شب اجرایی است که خانم دستیارکارگردان بعلت کسالت نمی آیند امید زودتر خوب بشوند

2-      چه لذتی دارد وقتی پرده باز می شود و سالن مملو از تماشاچی می باشد اما امشبی ها چه دیر یخشان باز شد و با هم بلند خندیدند

3-      امیرهوشنگ بعد از صحنه کشته شدن ،مبارک صدایش می زند که پاشو نقشت تمومه و امشب به سراغ مرشد رفت که این پول ما رو پس کی می دن و مرشد گفت: برو بیرون آقا من پول اجرای پارسالمو هنوز نگرفتم ...

4-      داروغه بسیار تند و سریع می دود و همه را به هم می بندد حتی به پطرس شاه هم رحم نمی کند و مبارک گفت پرچم المپیک رو بده بهش خوب می دوه

5-      بعد از این همه شب که از اجرا گذشته هنوز ملکه آفاق با چشم و دست به مبارک میزانسن می دهد و او را راهنمایی می کند!!!

6-      کُشتی امیرارسلان و فولادزره چهاربار کف گرفت

7-      آقای مسعود فروتن – کارگردان تلویزیونی – و امین زندگانی – بازیگر – امشب مهمان ما بودند

8-      اجرای امشب در کل با ده باری کف تماشاچی ها همراه شد

 اجرای  سی و یکم، سه شنبه30 /3/1391

 

انرژی اجرای دیشب همراهمان بود .لباس پوشیدم و آماده ی اجرا شدیم . سالن تقریبا پر بود .

 

1-      نکته ی چالب امشب همرای تماشاچیان بود دست می زندند و می خندیدیند و نیم نگاهی هم به کنار دستی یشان می کردند که چه عکس العملی دارد و آیا دست و خنده شان را ادامه بدهند یا نه؟!!!

2-      خواجه طاووس و خواجه کاووس و بحث بینشان سر زود دیر آمدن امشب جالب بود

3-      جلیقه ی مبارک در صحنه ی تعویض لباس در قهوه خانه گره ای خورده بود و تکه ببخشید پشتم به شماست را نتوانست بزند

4-      داروغه ریز بازی هایی را به تیپش اضافه کرده است و جالب تر شده است

5-      آقای احمد مسجد جامعی – تلاشگر فرهنگ ایران زمین - ،خانم مریم معترف – بازیگر و مدیر اداره ی برنامه های تئاتر- ،زاون قوکاسیان – منتقد سینما- ،رضا کریمی عراقی– بازیگر و نقال پیشکسوت کاشانی – امشب مهمان ما بودند و کا را آقای کارگردان با افتخار تقدیم کردند به آقای مسجدجامعی به پاس دلسوزی هایشان برای فرهنگ ایرانی...

اجرای  سی و دوم، چهار شنبه31 /3/1391

کاش در این اصحاب رسانه و روابط عومی ها ما هم اندک جایگاهی داشتیم – البته لطف مهربانان رسانه ی قانون و تئاتر ایسنا همراهمان است – دیروز باید خبر تمدید اجرا تا نهم تیرماه منتشر مشد که نشده بود روابط عمومی صبح های تماشاخانه هم که درگیر کارهای واجب تری هستند و خبرا را امروز رد کرده اند!!!! .آقای کارگردان خود دست به کار شدند و به روابط عمومی مرکز هنرهای نمایش رفتند و برخورد آنها......بماند – کاش حرمت موی سپیدش را نگه می داشتند-!!!!!!

1-      امروز گروهی از شبکه ی یک سیما – برنامه خانواده – امده بودن  تا مستندی در مورد علی کمانچه بسازند بسیار خوشحال شدیم که چشمی در این رسانه ی ملی باز شده و با به تمام تلاشگران گسترش فرهنگو هنر ایرانی نگاه می کنند دیدن علی کونچه و شنیدن صحبت هایش در باره ی خودش و چشم هایش و روزگارش جالب بود

2-      روزگار تبلیغ و خبر سازی است و اینکه ما عقبیم و صندلی های خالی گواه این مطلب...

3-      خانم دستیار کارگردان امروز هم نیامدند و باز بیماریشان سرباز کرده و امید زود بهبود یابند

4-      لباس ملک فیروز هم برای خودش داستانی شده است و امروز آقای دستیار کارگردان سوزن و نخ به دست نشست و دوخت تا ...

5-      چه می کنه این فولادزره با گریم اش هرشب با آرایشی خاص می آید و این نبود گریمور ها دارد خلاقیت می آفریند

6-       آقای حسن باستانی – نویسنده و کارگردان- و آقای سیروس همتی – نویسنده ،کارگردان، بازیگر – امشب مهمان ما بودند

اجرای  سی وسوم، پنج شنبه1 /4/1391

وارد سومین ماه درگیری اجرا شدیم و عقربه ها روبه پایان در حرکتند . و امیدواریم نوش داروها عمل کنند واین روزهای پایانی را بهتر پیش بریم و اندکی از این گیشه بماند تا نانی ته جیب اهالی بماند..

1-      امشب خانم دستیارکارگردان آمدند کمی بهتر شده شده بودند و از طرف خانم طراح صحنه و لباس هم آمدند با چشمانی پراز خوابُ خستگی – این روزا سر فیلم برداری هستند – ولی با همان انرژی مثبت همیشگی ....

2-      خانم عکاس امروز خواستند عکسی تکی از آقای کارگردان بیندازند و مبارک همه را صدا زد که بییاید و عکس خصوصی بیندازیم چه عکس دسته جمعی شد

3-      مبارک به امیرارسلان به جای تهشم روی تنشه دیگه گفت: تنشم روی تهشه دیگه اشتباه را با اشتباه درست کرد

4-      ژست های آقای خواننده در پشت میکروفن و در صحنه ی زنجیرپاره کردن دیدنی است

5-      رقص با استکان چای امیرارسلان امشب دیدینی بود

6-      صحنه ی مبارک و همدم امشب خنده ی ای گرفت تعجبی!!!

7-      آقای حمید افشار و آقای ابروان مهمان ما بودند

 

اجرای  سی وچهارم، جمعه 2 /4/1391

  "جمعه وقت رفتنه موسم دل کندنه" این حس امروز ما بود اما تا پایان هفته ی دیگه هم اجرا داریم آمدیم و آماده ی اجرا شدیم

1-      قمروزیر امشب انرژی خوب و خاصی داشت و خنده ی تماشاچیان را در صحنه های با مبارک به هوا می برد

2-      چه می کنه داروغه و بازی پر اغراقش .....

3-      آقای مدیر تدارکات امشب می خواستند همرا دوستانشان به دیدن نمایشی بروند و اجرا شروع که شد رفتند و آقا و خانم دستیار کارگردان قول دادند حواسشان به اجرا هست که پنجره را دیر رساندند!!!!

 

4-      هیچ کس به قدرت فرخ لقا در قلعه سنگ بارن ثابت نمی شود در حالت آب دادن گل هاست و تکان نمی خورد

5-      کشتی گرفتن فولادزره و امیرارسلان و حکم مرشد در جون گرفتن یا نگرفتن اهالی پرده کف گرفت

6-      آقای حسن عظیمی پیشکسوت نمایش های تخت حوضی و سیروان تخت فیروزه و اهالی گروه تئاتر لابیرنت امشب مهمان ما بودند

7-      امشب تماشاچیان چهارده باری را کف زدند و با مرشد هم در این کف زدن ها وارد بازی شدند

اجرای  سی وپنجم، یکشنبه 4 /4/1391

بلاخره شیر ما هم به دوش رسد و ما  وارد هفته ی آخر اجرا شدیم . خانم دستیار طراح صحنه و لباس هم آمدند تا برای چندمین بار مشکل لباس ملک فیروز را حل کنند و بلاخره ملک فیروز اینقدر جلوی آقای کارگردان رفت و آمد تا دستور خرید شلوار تازه ای را بگیرد.

1-      تماشاچی های امشب تا یخشان باز شد ما به قهوه خانه رسیدیم و بلند بلند و راحت خندیدند

2-      مبارک گفت خاکستر منقل و می پره و امیرارسلان با نگاهی معترضانه گفت: می پره؟!!!!!!

3-      مبارک وقتی دوتا سرباز لاغر آمدند و مرشد اعتراض کرد گفت مرشد شورای حمایت بیشتر از این دوتا پول نداده بگیر دیره و آقای آشنا – مدیرکل هنرهای نمایشی - بود که خندیدید

4-      حلقه های دودی که مشتری در در قهوه خانه بیرون می دهد چه خنده ای گرفت امشب – حالا قدرت نمایش را ببین که قیلون خاموشِ همه دودشُ دیده می شود

5-      چه رقص جارویی کرد امشب امیرارسلان دیدینی بود

6-      امشب آقای قادر آشنا -مدیرمرکز هنرهای نمایشی -، بانو فریده فرجام –داستان نویس مهمان ناخوانده و نمایشنامه نویس دهه چهل تئاتر ایران- ،آقای احمد براتلو – بازیگر و کارگردان دهه ی چهل و تماشاخانه سنگلج-، خانم نازیلا نظمی – کارشناس میراث فرهنگی -، آقای دکتر ناصر یوسفی – نویسنده و پژوهشگر و موسسه ی پژوهشی کودکان دنیا - ،محمد منعم – مترجم نمایشی و  تنی چند از بازیگران جوان و خوش آتییه – عباس جمالی پیمان قاسم زاده و .. – مهمان ما بودند

7-      تماشاچیان امشب ده باری کف زدند

 

اجرای  سی وششم، دوشنبه 5 /4/1391

 

همه چی آرومه و ما چقدر خوشبختیم !!! امروز آمدیم و لباس پوشیدیم و فرخ لقا انرژی همیشگی را نداشت و حالا چه مشکلی دارد امید زودتر رفع شود و یا بگوید و شاید ما بتوانیم کمکش کنیم . ملک فیروز هم آمد و شلوار نخریده بود .؟!!!به هر روی آماده ی اجرا شدیم و علی کمانچه ای ایران را نواخت و ما زمزمه کردیم پرده باز شد

1-      اجرای امشب اجرای گیر های زبانی بود مرشد شروع کنند بود و مبارک اداممه داد بقییه هم در جاهایی همراه شدند

2-      مبارک بعد از بدل پوشی با امیرارسلان به اشتباه به داخل پرده برگشت؟؟!!!

3-      پطرس شاه در صحنه ای پشت به تماشاچیان می شود و به اهالی پرده گفت: همه اومدن بازبینی هیچکس نمی خنده!!!

4-      غولچه دو دوبار ادای قمر وزیر را در آورد و دیالگ های تکه کلامی او را گفت

5-      آقای صادق عاشورپور – پژوهشگر نمایش های ایرانی - ،بانو گلاب آدینه و خانم شیرین بینا و برای چهارمین بار آقای مهرداد بیات مهمان ما بودند و خانم آدیینه از پایداری آقای فتحعلی بیگی برای گسترش و ماندگاری نمایش های ایرانی تشکر و قدردانی کردند

اجرای  سی وهفتم، سه شنبه 6 /4/1391

امروز هم خانم طراح صحنه و هم دستیارشان همراه ما شدند و جمعمان جمع شد و از واحد تلویزیونی مرکز هنرهای نمایشی برای فیلم برداری با سه دوربین آمدند و آقای کارگردان نکاتی را تذکر دادند و برای اجرا آماده شدیم .

1-      یک شروع خوب و همراهی خوب تماشاچیان و تا انتها با ما بودند

2-      امشب امیرارسلان با یک دلی پر ز ناز در قاب گفت: امییررارررسسللاان

3-      قهو خانه امشب سه باری کف گرفت

4-      بر خلاف تذکر آقای کارگردان امیر هوشنگ بعد از کشته شدنش بازی اضافی را رفت !!!!!

5-      آقای مرتضی رستمی – بازیگر – و ایمان خان ملاجعفری – طراح پوستر و بروشور – و خانم لیلی ترک زبان – هم خوان مجلس سیاه بازی بیژن و منیژه- امشب مهمان ما بودند – البته خودشان صاحب خانه اند

6-      تماشاچیان امشب یازده بار کف زدند

 

اجرای  سی وهشتم،چهار شنبه 7 /4/1391

 

کم کم دور هم جمع شدیم و یک حس غریبی بینمون هست نمی دونم غم یا شادی تکلیف حسمون معلوم نیست علی کمونچه می گه ناراحت اجرا داره تموم می شه اما بقییه رو نمی دونم؟! فولاد زره فردا کنکور داره و احتمالا به اجرا نرسه برای همین با ملک فیروز تمرین کرد تا بتواند جایش را پر کند و از طرفی امیرارسلان چند روزی است که سر حال نیست نمی دانیم چرا ؟! ولی هرچه هست امید زودتر خوب بشود

1-      این گیر های زبانی از دیشب که با ما همراه شدند و امروز هم دست بر دار نبودند

2-      چایی هم به قول بازیگران فکوس می کشد و امروز در استکان چای  روی پیشانی سر امیرارسلان قرار نگرفت و ریخت.....

3-      داروغه چه بازی کرد امشب، بازی در سکوت هایش و موقع دیالگ گفتنش و به قول خودش امشب بهترین بازی اش را کرد

4-      امیرارسلان امشب با تاخیییر فولادزره را کشت ؟!!!!

5-      اکبر رضوانیان بازیگر و مدیر مجموعه خانه نقلی کاشان به همراه هادی مازوساز و مهدی سبزه ای از فعالان فرهنگ و هنر کاشانی امشب از کاشان به دیدن نمایش ما آمده بودند و گلاب به آقای کارگردان تقدیم کردند

6-      آقای دکتر محمد حسین ناصربخت – پژوهشگر استاد دانشگاه و نمایش نامه نویس کارگردان نمایش های ایرانی – آقای سعید اسدی – پژوهشگر و استاد دانشکده های تئاتری – و استاد محمدرضا اصلانی – کارگردان سینما – امشب مهمان ما بودند

اجرای  سی ونهم،پنجشنبه 8 /4/1391

آقا داوود- استاد صورتگر،فولادزره- امروز کنکور داشت و برای اجرا نیومد و صورتگر را یکی و فولادزره را دیگری بازی کرد و به راستی با احترام به محمد و امید که خوب از پس این نقش بر پامدند جای داوود خالی بود. خانم طراح صحنه و لباس زودتر از بقییه با لبخند هیشگی شان آمدند تا لباس ها و وسایل را چک کنند و برای فرداشب آماده باشد تا سریع همه چیز را جمع کنیم و تمام....

1-      امشب شب صدا گرفتن بود ،مرشد و قمروزیر که بسیار زیرکانه صدا را با بازیشان همراه کردند

2-      مبارک گریز مترو را امشب جا انداخت..

3-      استاد صورتگر امشب برای ما هم جالب بود و چقدر جلوی خنده مان را گرفتیم و مخصوصن در زمان رقصش..

4-      امیرارسلان به مبارک گفت باید به دنبال فرشته ای بگردیم و مبارک گفت: مگه غیر بانو معتمدآریا فرشته ای هم در بینمون هست ،تماشاچی ها کف زدند و امیرارسلان از مهر بانو معتمدآریا در 17 سال پیش به خودش و دستگیریشان در صحنه تئاتر تشکر کرد

5-      فولادزره امشب هم جالب بود و صدا و بازی اش به کنار اعتماد به نفس روی صحنه ،حتی وقتی کلاه – ماسک سر دیو سپید- از سرش افتاد به بازی اش ادامه داد...

6-      آسمان امشب مان ستاره باران بود ،استاد تقی عزیزی – پیشکسوت تعزیه ایران - ،پیمان خان شریعتی – بازیگر و تلاشگر فرهنگ و هنر ایرانی - ،خانم افسانه زمانی – کارگردان نمایش های عروسکی - ،خانم فریبا دلیری – کارگردان تئاتر- ،استاد شمس لنگرودی – شاعر پرمهر سرزمینمان ایران – و بانو فاطمه معتمد آریا قدم بر چشمان ما گذاشتند و آقای نمایش ایرانی اجرا تقدیم به بانو معتمد آریا کردند و ایشان به روی صحنه آمدند و از آقای فتحعلی بیگی و گروه اجرایی که نمایش شاد ایرانی را زنده نگه داشته اند و شادی را بین تماشاچی ها پخش کردند  تشکر کردند از همه خواستند تا این شادمانی را نگه دارند و در گسترشش کوشا باشند

اجرای  چهلم،جمعه 9/4/1391

جمعه وقت رفتنه موسم دل کردنه....

چله نشینی اجرای ما هم به پایان رسید. امشب سالن پربود و حتی تماشاچی هایی را هم برگرداندند .پشت صحنه آرام بود و خانم حاجیلو – همسر عمومجید فروغی خدابیامرز- به پشت صحنه آمدند و انرژی های خوب را گسترش داد و از طرفی عمو صالح پناهی  – دکور ساز تئاترهای نصر و پارس که این روزها بسته شده است؟!!!!- اومد و پطرس شاه بغلش کرد و لباس عموصالح سیاه شد از رنگ سبیلها و خالی آمد روی گونه ی پطرس شاه و چه خوش هم نشست و بلاخره گریم شدیم و لباس پوشیدیم و عکس دسته جمعی پایانی را گرفتیم و همدم نبود و گریم بود آمد و از همه ناراحت بود چرا صبر نکردیم و مبارک گفت: با فتوشاب خودت وارد کن و ... .ای ایران و نام جاوید وطن را با صدای بلند خواندیم و چرده باز شد...

1-      یک شروع خوب همراهی تماشاگر نوید پایانی خوب را داد

2-      عصبانیت امیرارسلان وقتی مبارک گفت نمیدانم قاشق شدی دیدنی بود

3-      چنتایی از بازیگران در بین دیالگ هاشون اعلام کردند  امشی اجرای آخر !!!

4-      گریزهای مبارک و روضه خوانی مرشد امشب کف گرفت و درکل تماشاچیان بیست باری را دست زدند

  1. چه پایان خوبی بود امشب استاد عزت اله انتظامی – چهل سال پیش نمایش امیرارسلان را در همین تماشاخانه اجرا کردند- آمده بودند و در پایان به ما گفتند کارتون خوب بود واقعن از ته دل خندیدم و ما شادان شدیم که آقای بازیگر با وجودپرمهرشان درکنار ما شاد بودند . از سوی دیگر امشب زادروز آقا سعدی افشار – سلطان سیاه بازی – بود و آقا سعدی هم به روی صحنه امدند و همه ی تماشاچی ها تولدت مبارک را برایشان خواندند و عمو سعدی چند جمله ای برایمان گفت و دفتر این نمایش را بستیم.

نویسنده: مهدی صفاری نژاد

کارگردان: داود فتحعلی بیگی

بازیگر: محمدرضا آزادفر، شاهین علایی نژاد، حمیدرضا الهیاری، غلامرضا شفیعی، مهدی رحیمی، شهرام خانپور، شیرین کاشفی، محمد عبدی جمالی، سمانه لطیفی، داوود معینی کیا، امید محمدی، مهتاب صولتی فر،  فرهاد نجفی، حسن مزدوران ثانی ،مهدی صفاری نژاد،

اجرای جشنواره دانشجویی: رضا رادبخت

آهنگساز: علی جباری

طراح صحنه: سمانه حسینی

دستیار اول کارگردان: سونا بردباری

دستیار دوم کارگردان: داوود معینی کیا

طراح پوستر، بروشور و اقلام تبلیغاتی: ایمان ملاجعفری

طراح لباس: سمانه حسینی




نظرات کاربران