نقدی براثر تازه احسان حاجی پور
بازی شطرنج معاشر؛ سربازی که وزیر شد (ایران تئاتر- 12 آذرماه)
ایران تئاتر-بهنام حبیبی :در تالار سنگلج تهران، نمایشنامهی معاشر به نویسندگی و کارگردانی احسان حاجی پور ارتباط انسانهای امروزی را در داستانی ساده به روی صحنه آورده است.
نمایشنامهی "معاشر" با جایگیری در رئالیسم اجتماعی، پلات ارتباط انسانی را مایهی کار خود قرار داده و با تم خیانت، با اکسیون ارتباط یک زن متأهل با مردی غریبه، بیپروا به زیربافت خانوادهی ایرانی امروزی سرک میکشد. رویداد نمایشنامه در خانوادهای ساده و به ظاهر آرام کلید میخورد. "امیرحسین"، مرد خانواده، دارای کار خوب و درآمد مناسب، خانوادهدوست، و دارای مقبولیت در خانواده و فامیل. "ساقی"، زن خانواده، دارای توجه و دقت بسیار در ایجاد و حفظ ساختار خانواده، و مقبول خانواده و فامیل. "آلا"، دختر چهاردهسالهی خانواده، دانشآموز، که در کنار تحصیل به فراگیری موسیقی نیز میپردازد. در ابتدای کار، همه چیز با خبر خوب جشن تولد "تارا"، دوست خانوادگی این خانواده آغاز میشود و تلاش "ساقی" در برگزاری هر چه بهتر این جشن به مخاطب نشان داده میشود. بحران در این نمایشنامهی مدرن، از لحظهای آغاز میشود که مرد، با ورود خود، نشانههای خشم و تهدید را به روی صحنه میآورد. گشایش خوب بحران در برخورد مرد با همسر و فرزندش، مقدمهی چینش نیروهای موافق و مخالف را در ذهن تماشاگر تداعی میکند، اینکه "آیا خشم مرد موجه و مقبول است؟" و یا اینکه: "چه رویداد مهمی در آخرین ساعات پیش از برگزاری جشن، به کنترل روانی مرد چیرگی یافته است؟". گشایش موضوع ارتباط پنهانی زن با مردی غریبه و کشف اتفاقی این موضوع توسط مرد، آغاز فاز اول نبردی رو در رو، با سلاح کلام و البته گاهی تا سر حد درگیری فیزیکی است، که این نبرد در ادامهی داستان و با ورود پرسوناژهای دیگر به چینشهای گوناگونی تغییر شکل میدهد و رویدادهای کلی داستان را میآفریند. آن چه در طول مسیر داستان بیشتر به چشم میخورد، تأکید نویسنده بر نوعی از ارتباط انسانی متعارف در جامعه است که در آن، افراد دارای نسبتهای نزدیک نیز، پس از سالها زندگی با یکدیگر، هنوز به ایجاد و درک زبان مشترک خود دست نیافتهاند و این خود، بهانهای شده است که در این داستان، "ساقی" به ایجاد ارتباط روانی و حتی جسمانی با فرد دیگری روی آورد و حتی گسترش این موضوع را در شخصیت دختر چهاردهسالهی آنها نیز ببینیم، جایی که در آغاز نمایشنامه، "آلا" به مادرش میگوید که دوستش "غنچه" با پسری به نام "عرفان" دوست شده است و در پایان نمایشنامه میبینیم که این حرف دختر نیز مانند حرفها و رفتار مادرش، دروغ و تنها برای انحراف ذهن خانواده از دقت روی دوستی خود او با این پسر بوده است. در واقع، مسیر بازگویی دیالوگها از آغاز تا پایان نمایشنامه، به بررسی این موضوع میپردازد که بیان دیالوگ یا ادای کلمات، هر چند به زبان گفتاری خود انسان باشد، دلیلی بر ایجاد و حفظ ارتباط انسانی نیست، وگرنه بین یک زوج که پیشینهی زندگی شانزدهساله دارند میبایست این ارتباط به طور کامل برقرار شده باشد. تأکید بیشتر نویسنده بر کمرنگی تأثیر زبان در ارتباط انسانهای امروزی، با ورود پرسوناژهای بیشتر به داستان و آغاز فاز دوم نبرد شکل میگیرد، جایی که خواهر، دوست، و افراد فامیل و نزدیکان، همگی در چینش رویارویی این نبرد قرار میگیرند و تلاش میکنند تا در تعیین فرجام این نبرد تأثیرگذار باشند ولی کشمکش در بین این زوج، تقریباً بدون رسیدن به فرجامی مشخص، فقط دچار کمی و افزونی آتش و انرژی میشود و حتی تا پایان داستان، آن دو خود به هیچ دیدگاه مشترکی نمیرسند و پسر فامیل، کسی که در واقع آتشافروز واقعی این داستان بوده است، نقطهی پایانی بر آن میگذارد، اگرچه او نیز خود، با آگاهی از فضای خیانت آلود این خانواده، با آگاهی از ارتباط پیش از ازدواج "امیرحسین" و "ساقی"، ارتباط جسمانی و روانی نامتعارف "ساقی" و مدیر موسسه، و در آخر با آگاهی از دوستی "آلا" و "عرفان" دور از چشم والدینش، با افشای این موضوع برای "امیرحسین" و بازگویی این افشاگری برای "ساقی" برگ برندهای در دست میگیرد تا در هنگام نیاز از آن برای قدرتنمایی در برابر "آلا" و انتقام از او بهره برد. به نظر میرسد، تم نمایشنامه که همان خیانت است، بر اکسیون آن یعنی چگونگی ایجاد ارتباط زن با مدیر موسسه، و در گام بعدی، چگونگی کشف این موضوع توسط شخص ثالث، پیشی میگیرد. آن چه در ادامهی مسیر رویداد این نمایشنامه، مورد نظر مخاطب است، پرداخت بیشتر نویسنده به دو موضوع علل روانشناختی گرایش زن به مرد غریبه و همچنین هویت و عملکرد شخص ثالث است که گویی در گرمای سوزان و مخاطب پسند درگیری ناموسی بین شوهر و زن، کمی کمرنگ میشود و بار اصلی رویداد بر پاشنهی مات شدن "امیرحسین" در بین قضاوتها و توصیههای اطرافیان و ایجاد شک و گمان در او به نادرستی تحلیلش از "ساقی" میچرخد. نمایشنامه، با ورود نفر پنجم یعنی "پسر" که با بیپروایی خود را عامل افشای این رسوایی معرفی میکند به گروه چهارنفرهی "امیرحسین، "ساقی"، "آلا"، و مدیر موسسه به نقطهای از آغاز فاز سوم نبرد میرسد که البته نویسنده در همین هنگام، قلم بر زمین میگذارد و ما را با پرسشی بیپاسخ از فرجام این نبرد تنها میگذارد تا بدانیم این سرباز وزیرشده، بر مسند وزارت چه حکمفرمایی ها خواهد کرد.
نمایشنامه از دیالوگهایی برخوردار است که دارای پوستهای محاورهای و گفتارمحورند و در ذات خود، دارای بار کنشگری و جستجوگریاند. شیوهی چینش پرسوناژها و تخصیص دیالوگهای کارکتری و دیالوگهای بیان صحنهای، و همچنین گردش ناگزیر رویدادها بر اضلاع مثلث عشقی، ناخودآگاه ساختار چخوفی در رئالیسم نمایشی را به یاد میآورد که پس از گذشت سالیان، همچنان حضور خود در دنیای درام را حفظ کرده است. به عنوان مثال، دیالوگهای بیان صحنهای دربارهی گرفتگی فاضلاب و برداشت سمبلیک از آن برای گوشزد کردن اوج فساد و درماندگی در خانواده. پرسوناژها دارای کارکترهای پوستهایاند تا در ادامهی مسیر رویدادها، به کشف زوایای پنهان شخصیت یکدیگر بپردازند و این خود، تعلیقی زیبا را به کار میافزاید.
"معاشر" "احسان حاجی پور" از دراماتورژی خوبی در ایجاد شخصیتپردازی، دیالوگهای تصویری، میزانسن های لازم و گوناگون و القای معنایی درام برخوردار است. تأکید ویژهی او بر تم نمایشنامه یعنی خیانت، به خوبی قابل ادراک و احساس است.
طراحی صحنهی کاملاً رئالیستی "معاشر"، با حذف واقعگرایانه ی هر گونه افکتها و آرایشهای نوری و دیداری و شنیداری، همگی به خوبی با لباس و دکور و اکسسوار صحنه هماهنگ میشوند و فضایی کاملاً آشنا و خودمانی برای مخاطب ایرانی میسازند، گویی تماشاگر از آغاز تا پایان نمایش را خود، بر روی صحنهی تالار سنگلج و در کنار این خانواده سپری میکند و او نیز چون یک دادرس، موضوع مورد بحث بین آنان را به قضاوت مینشیند. صحنه از فضاسازی لازم برای ایجاد فضای بازی برای تماشاگران برخوردار است که البته این کنش متقابل بین صحنه و بازیگران نیز روی میدهد و صحنه نیز در پیشبرد رویدادی داستان شراکت میکند.
بازیگران خوب نمایش "معاشر" پیشینهی هنری خود را در این نمایش به راستی به رخ تماشاگر میکشند و با ارائهی یک بازی خلاق سیستمی، لحظهلحظهی حضور خود روی صحنه را در اختیار میگیرند. ایجاد حس متقابل و داد و ستد حسی و حرکتی بین پرسوناژهای نمایش، خبر از درک درست نقش، پرورش درونی نقش، و ارائهی کامل آن بر روی صحنه میدهد، چرا که بیشتر پرسوناژها اگرچه دارای رفتار شخصیتی برونی در دیالوگها و میزانسن خود هستند، اما در واقع شخصیتی دیگر را در پس آن و در درون خود پنهان نگه میدارند که البته بیاغراق، بازی "لیلا برخورداری" در نقش "ساقی" یک سر و گردن بالاتر از رقبای صحنهایاش خودنمایی میکند.
"معاشر" داستان زندگی غریبانهی آدمهایی است که از معاشرت، تنها ادای روزمرهی ارتباط، زندگی، و عشق را با بیان دیالوگها و اجرای حرکات تکراری خود، آموختهاند و معاشرت بینشان از پوستههای سخت بیرونیشان در نمیگذرد و به درونمایه ی جانشان نمیرسد. "معاشر" حکایت انسان غریب امروز است.