در حال بارگذاری ...
یادداشتی بر نمایش ابوبکر محمدی و فاطمه محمدی اثر جلال تجنگی

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

ایران تئاتر - ارمغان بهداروند : تئاتر، دیده بان است. دیده بان راستگویی که می بیند و به نمایش می گذارد. برج و باروی این دیده بانی، صحنه ی تئاتر است که دیده ها و شنیده ها بر آن بازآفریده می شود.

صداقت و صمیمیت هنر است که گزارش این برج را باورپذیرتر از هر برج دیگر می کند. «ابوبکر محمدی، فاطمه محمدی» زاده ی همین برج و محصول همین صداقت است. «جلال تجنگی» خردمندانه، در گرد و غبار قرائت های نامعتبر از دین، تئاتر را به معرکه ی تعارض عقاید و مواجهه ی باورها تبدیل می کند و با گردگیری از ستیز پنهانی که بی هیچ نمود آشکاری در ادبیات رسمی جامعه، در ذهنیت طبقات اجتماعی شعله ور است، ما را متوجه ی خودمان می کند. اخطار جلال تجنگی اخطار به نظام رفتاری رواج یافته ای است که هدفمند و بی هدف، به دنبال تولید سوءتفاهماتی است که همزیستی مردم را خدشه دار می کند.

«ابوبکر محمدی، فاطمه محمدی» بیش از آن که اعتراضی به بداخلاقی های اختلاف آفرین باشد، نکوداشت انسان کمیاب روزگار ماست. انسانی که به کشف عنصر دیگردوستی، رویینه تن شده است. در لحظه به لحظه­ ی این نمایش، آن چه که حاکم بر گفتار و رفتار شخصیت های قصه است، جدال است. جدال عقیده، جدال باور، جدال اقتصاد، جدال شهوت، جدال قدرت و جدال عشق! و البته تجنگی با هوشیاری تمام، عشق را پیروز این میدان قرار می دهد.

نویسنده در انتخاب جزییات متن، تمام توجه خود را به ارتباط منطقی موضوع نمایش با دیگر عناصر داستان معطوف کرده است. نام نمایش، نام شخصیت های غیراصلی داستان، نام مناطق، نوع موسیقی و شعر آن از کلیدواژگان این انتخاب می باشند که به خوبی مخاطب را با ضدیت اندیشه ی نویسنده با تفکر مذموم تفرقه آشنا می سازد. آن چه که در این نمایش می تواند مصداق سلامت نفس نویسنده و بی طرفی او محسوب شود، اصرار بر تدقیق در تاریخ و مطالعه ی متون دینی است. دیالوگ ها، تصاویر و دکور همگی بر تقدّم دانایی و ترویج پرسشگری در جامعه طرح می شوند که از آن ها می توان به عنوان دلایل منطقی نفی افراطی گری و خشونت یاد کرد.

غایت این نمایش، اصالت اندیشه و تفوّق عشق است. این که برای اثبات تفکر خویش نباید تفکری دیگر را قربانی کرد. جلال، پیوسته در این نمایش فریاد می زند:  «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست»   




نظرات کاربران