در حال بارگذاری ...
رکن‌الدین خسروی صحنه ی زندگی را وداع گفت

مروری بر زندگی کارگردان تاثیرگذار تئاتر ایران

رکن‌الدین خسروی کارگردان تاثیرگذار تئاتر ایران و استاد دانشگاه در سن ۸۷ سالگی درگذشت

 به گزارش روابط عمویم تماشاخانه سنگلج، دکتر رکن الدین خسروی که بر اثر بیماری و کهولت سن امروز صبح و در لندن زندگی را وداع گفت. تئاتر ایران که هنوز غم درگذشت استاد دیگر تئاتر جعفر والی را فراموش نکرده بود صبح امروز بار دیگر با شنیدن خبر فوت استاد خسروی عزادار شد. این خبر در تماس تلفنی  سهراب سلیمی با خانواده دکتر خسروی تأیید شد.

مدیریت و کارکنان تماشاخانه سنگلج درگذشت این هنرمند اثرگذار و این استاد بی مانند تئاتر ایران را به خانواده محترم و دوستداران هنرمند ایشان تسلیت می گویند.

رکن الدین خسروی - متولد: ۱۳۰۸ در تهران. - ۱۳۲۷: اخذ مدرک دیپلم ادبیات از کالج البرز -۱۳۲۸: ورود به دانشکده حقوق

-1329: انصراف از دانشکده حقوق و ادامه تحصیل در دانشکده ادبیات 

-1334: شرکت در کلاس های تئاتر پروفسور «دیوید سون» در انجمن ایران و آمریکا

- 1335: شرکت در دوره آموزشی دکتر «محمدی فروغ» 

- 1336: همکاری با دکتر «فروغ» در تاسیس اداره هنرهای دراماتیک 

-1337: کارگردانی و اجرای نمایش «جایی که صلیب گذاشت شد» در اداره هنرهای دراماتیک و ضبط تلویزیونی این نمایش

- کارگردانی و اجرای نمایش های «سایه دره» نوشته «ویلیام سینگ»، «خاموشی دریا»، «پیک نیک در میدان جنگ» و ... 

- 1342: شروع همکاری با گروه تئاتر دانشگاه تهران و کارگردانی این گروه و اجرای نمایش هایی از جمله: «پایان بازی» (بکت)، «آنتیگون» (ژان آنوی) و ... در همین سال از سوی اداره هنرهای دراماتیک برای شرکت در دوره های آموزشی بازیگری و کارگردانی کانون تئاتر انگلیس عازم لندن می شود. 

- 1347: کارگردانی و اجرای نمایش «از پشت شیشه ها» نوشته اکبر رادی در تالار 25 شهریور «سنگلج» و اخذ مدرک لیسانس از دانشکده هنرهای دراماتیک 

- 1348: تدریس در دانشگاه هنرهای دراماتیک

- 1349: سفر به لندن برای تحصیل در رشته کارگردانی تئاتر در مدرسه «دراماسنتر» با ریاست افتخاری «پیتر بروک»

- 1352: بازگشت به ایران و کارگردانی و اجرای نمایش «لبخند باشکوه آقای گیل» نوشته «رکن الدین خسروی» 

- 1354: شروع همکاری با گروه تئاتر دانشگاه صنعتی شریف و کارگردانی این گروه

- 1356: تمرین نمایش «محاکمه ژاندارک» و توقیف آن توسط پلیس

- 1357: کارگردانی و اجرای نمایش «سیروثه بان سی» مرده است» اثر آتول فوگارد در خانه نمایش اداره تئاتر 

- 1358: کارگردانی و اجرای نمایش «گوشه نشینان آلتونا» در تالار سنگلج

- 1360: دعوت به پذیرش استعفا و بازنشستگی

- 1367: کارگردانی و اجرای نمایش «تولد» اثر «آرمان گاتی» در تالار موزه آزادی 

- 1369: کارگردانی و اجرای نمایش «کوهولین» اثر «ویلیام باتلرییتز» در فرهنگسرای نیاوران 

- 1370: کارگردانی و اجرای نمایش «ادیپوس» در تئاترشهر

- 1371: کارگردانی و اجرا نمایش «باغ آلبالو» در تالار «چهارسو» مجموعه تئاترشهر

- 1373: کارگردانی تله تئاتر «دشمن مردم» اثر «هنریک ایبسن» برای تلویزیون ایران 

- 1375: مهاجرت به لندن. 

هشت صبح فردا، پایش را که به حیاط دانشگاه گذاشت، تمام دانشجوها را دید که روی زمین نشسته اند. می گفتند اعتصاب کرده اند. پانزده روز تمام. آنقدر که از طرف دانشگاه به «رکن الدین خسروی» خبر دادند که وزیر فرهنگ و هنر، شخصاً برای بازبینی نمایش می آید. 

یک ماه از آن شب می گذشت. شب اجرای «محاکمه ژاندارک» در دانشگاه هنرهای دراماتیک که نیروهای پلیس از اجرای آن جلوگیری کردند. سال 56 بود. «سال های برگزاری شب شعر خوشه! در یکی از همان شب ها، قرار بود «سعید سلطان پور» به دانشگاه صنعتی بیاید. من هم با بچه های دانشگاه هنرهای دراماتیک به آنجا رفتیم که نیروهای پلیس آمدند و آنجا را محاصره کردند. همه مردم در سالن بزرگ سرپوشیده آنجا بودند و تا صبح سرود می خواندند. چند نفر هم از کانون نویسندگان آمده بودند. مثل «به آذین» و«دکتر ساعدی» و... من هم آنجا بودم و رئیس دانشکده هم این را فهمیده بود». 

از سال 1354 با گروه تئاتر دانشگاه صنعتی کار می کرد و اغلب سراغ متن های «برشت» می رفت و همه این ها باعث شد که شب اجرا نیروهای پلیس به داخل سالن دانشکده هنرهای دراماتیک بریزند. «رکن الدین خسروی» توی حیاط ایستاده بود. اصلا وارد سالن نشد. دور تا دور حیاط دانشگاه را نیروهای پلیس گرفته بودند و مدام به این کارگردان اخطار می دادند که به گروه بازیگران بگویید هر چه زودتر، سالن را ترک کنند. هوا تاریک شده بود و ستارگان نمایان که آخرین اخطار را دادند و «خسروی» به این شرط قبول کرد که هیچ ماشین پلیسی در حیاط دانشگاه نباشد و به هیچ کس از بازیگران آسیبی نرسانند. نیروهای پلیس که رفتند، تازه یک یک بازیگران را به خانه هایشان رساند و فردا صحن دانشگاه پر بود از دانشجوهایی که روی زمین نشسته بودند، به نشانه اعتراض و پس از آن بود که وزیر فرهنگ و هنر وقت، تصمیم گرفت خود به دیدن تئاتر بیاید و تمرین ها شروع شد. ساعت 6 عصر، پس از اتمام کلاس ها، در تالار دانشگاه تمرین ها شروع می شد. اما دیگر درهای دانشگاه باز بود و هر شب، تمرین ها در سالن پر از تماشاگر انجام می شد. پس از یک ماه «تمرین – اجرا» حضرات برای بازبینی نمایش به دانشگاه نیامدند، بلکه گروه نمایش را به تالار وزارت فرهنگ و هنر دعوت کردند و در نهایت هم کار را رد کردند! اما خیل عظیمی، تمرین – اجراهای هر شب آن را دیده بودند. 

و پس از آن، آذرماه سال 56 بود که تمرین های نمایش «سیروئه بان سی مرده است»، اثر «آتول فوگارد» را با بازی «اکبر زنجان پور» و «بهروز بقایی» آغاز کرد و از فروردین 57 به مدت دو ماه نیم، این نمایش را در خانه نمایش اداره تئاتر روی صحنه برد. 

و صدایش می خندد وقتی از فراز و فرودهای اجراهای تئاتر و اصلا زندگی اش می گوید. از کودکی که به خاطر ماموریت های پدر، از 4 سالگی سفر را تجربه کرد. پدر افسر ارتش رضاشاهی بود که در مدرسه آلیانس «تنها دبیرستانی که به زبان فرانسه تدریس می کردند» درس خوانده بود و شعرشناس و خطاط خوبی بود. با موسیقی آشنا بود و با اهالی موسیقی هم در آمد و شد بود که رکن الدین خسروی» از آن جمله به «تاج اصفهانی»، «ارسلان خلعتبری» و «قمرالملوک وزیری» اشاره می کند. مادرش از خاندان «سیدمحمد طباطبایی» از رهبران مشروطه بود و پدربزرگ پدری از مجاهدین مشروطیت و پدر، افسر روشنفکری بود از دوستان و یاران «سرهنگ فولادی» که علیه رضاشاه کودتا می کند.

«رکن الدین خسروی» در تهران به دنیا می آید اما از 4 سالگی به حکم ماموریت پدر، به بندرعباس منتقل شدند و پس از آن شیراز، تهران، بجنورد، تهران! یازده ساله بود که در همین تهران، پدرش فوت کرد، پس خانواده در این شهر ماندگار شد. 

خاطره «خسروی» از بجنورد، بر می گردد به اواخر حکومت رضاشاه و روابط حسنه ایران و آلمان و لباس ها و اسلحه های نظامی ها که به لباس های نظامی های آلمان شبیه می شد و در تهران، خاطراتش می رسد به حضور متفقین و هواپیماهایی که از آسمان عبور می کردند. 

کلاس پنج و شش ابتدایی را در خیابان بوذرجمهری، درگذر مستوفی به اتمام رساند و پس از آن به خاطر اقوام مادری به تجریش آمدند و او تا سال ششم دبیرستان را در مدرسه شاپور تجریش گذراند و سال ششم را به هوای دیپلم ادبی به کالج البرز آمد. 

همان سال ها که تازه نوشتن را تجربه می کرد و دغدغه های شعر و تخیل و داستان و همراه با آن، شوق عجیبی به وکالت داشت. شاید به خاطر محاکمه های «پزشک احمدی» معروف که بسیاری از زندانی های سیاسی دوران رضاشاهی را در زندان می کشت؛ «فرخی یزدی»، «ارانی» و ... «رکن الدین خسروی» در تمام جلسات محاکمه آن ها حضور داشت و مبهوت سخنوری وکیلی که از تمام زندانی های کشته شده، دفاع می کرد، بود. 

اتفاقاً به دانشکده حقوق هم رفت. اما فضای داخل دانشکده با تصورات قبلی اش، یا شاید با آرمان هایش کیلومترها فاصله داشت. پس به دانشکده ادبیات آمد. آن زمان هم در صحن دانشگاه تظاهراتی انجام می شد. اما «رکن الدین خسروی» و دوستانش هم انجمن ادبی تشکیل داده بودند و او همواره می خواند و می خواند: «صادق هدایت»، «چخوف»، «گورکی»، «داستایفسکی»، «برنارد شاو»، "همینگوی" و البته نسل جدید شاعران، نیما یوشیج، اخوان، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی و ... و گاه گاهی به یمن بلیت های رایگان یکی از اقوام به دیدن نمایش های لاله زار هم می رفتند، تئاتر «سعدی»، «نوشین»، «گرمسیری» و ... اما هیچ تصوری از رفتن به سوی تئاتر نداشت! اصلا! ولی داستان می نوشت. داستان های کوتاه! و چه حیف که بعد از 28 مرداد 32 هیچ یک از این داستان ها نماند. خودش می گوید: «بعضی از آن ها را خیلی دوست داشتم. از آن کارهایی بود که می خواستم، بعدها رویشان کار کنم اما حیف که نماندن!» و هیچ اشاره ای نمی کند که سوختند، جا ماندند یا گم شدند! هیچ! 

در امواج سیاسی فضای آن سال ها، کسی به نام «عزیزی» از دوستان «خسروی»، دانشجوی زبان فرانسه بود که در تئاترهای لاله زار هم بازی می کرد و در «مجله سندیکای هنرمندان تئاتر»، درباره استانیسلاوسکی مطلب می نوشت. شاید به یمن ارتباط با این دوست «خسروی» شهامت ورود به فضای تئاتری را پیدا کرد و پس از کودتای 28 مرداد، با جمعی از دوستان یک گروه تئاتری تشکیل دادند و در خانه یکی از دوستان، به بهانه نمایشنامه خوانی جمع می شدند که البته آن جمع هم توسط نیروهای انتظامی پراکنده شد. 

اما در سال 1334 پروفسور «دیوید سون» به ایران آمد و به تدریس تئاتر پرداخت و یکی از مراکز تدریس او، انجمن ایران و آمریکا بود که اصلا از طرف آن ها به تهران دعوت شده بود. مسئول فرهنگی – هنری این انجمن، دکتر «مهدی فروغ» بود. 

دکتر «فروغ» در اولین دیدار با «خسروی» از مشکلات و سختی های کار تئاتر گفت و با این همه «خسروی» در این کلاس ها حاضر شد، هر چند که نمی دانست پس از آن چه سرنوشتی خواهد داشت؟ در آن کلاس ها افراد دیگری هم بودند، از جمله «جعفر والی»، «بیژن مفید»، «جمیله شیخی» و ... 

در این کلاس ها با سیستم استانیسلاوسکی، بداهه سازی، کار روی شخصیت،کارگردانی، زیبایی شناسی تئاتر، نورپردازی و ... آشنا شدند و البته هنوز هم«خسروی» جزوه های آن کلاس ها را با ترجمه «دکتر فروغ» دارد. 

پس از اتمام این دوره، به پیشنهاد تعدادی از ان افراد، دکتر «فروغ» کلاس ها را ادامه داد و مبنای تمرین و تجربه را بر پایه متن «پدر» اثر «آگوست استریندبرگ» با ترجمه خودش قرار داد. دکتر «فروغ» بر نظم و انضباط هنرپیشه، بیان، تنفس و ... تاکید بسیار داشت و یک کار را چندین بار دورخوانی می کردند. اما این کلاس در نیمه راه تعطیل شد. پس از آن طی تماسی از سوی اداره هنرهای زیبا از دکتر «فروغ» خواستند برای تأسیس اداره تئاتر، نمایش «پدر» را اجرا کند و این نمایش، یک شب در تالار وزارت فرهنگ و هنر سابق به روی صحنه آمد. 

در این سال ها «خسروی» هم دانشگاه می رفت و هم در دبستانی در جنوبی ترین نقطه تهران تدریس می کرد که دکتر «فروغ» ساختمانی را برای تشکیل اداره تئاتر در خیابان شاه آباد سابق اجاره کرد و پس از آن «خسروی» از آموزش و پرورش به اداره هنرهای زیبا منتقل شد. روزهای اول «خسروی» فقط در اتاق های خالی راه می رفت تا اینکه این اداره تحت عنوان اداره هنرهای دراماتیک، در سال 1336 تشکیل شد و مکانی برای تحولات جدید تئاتر ایران و متن هایی از «بکت»، «پینتر» و ... به روی صحنه آمد و فعالان تئاتر آن زمان از جمله والی، نصیریان، انتظامی، عباس جوانمرد، جمیله شیخی، فخری خوروش، مهین شهابی و ... 

آنجا مشغول به کار شدند. 

اولین کاری که «رکن الدین خسروی» در اداره هنرهای دراماتیک کارگردانی کرد، نمایشنامه «جایی که صلیب گذاشته شد» یوجین اونیل با ترجمه «ایرج پزشک نیا» و با ترجمه «جمشید مشایخی» و «پرویز فنی زاده» بود. 

در سال 1342 از طرف اداره هنرهای دراماتیک برای شرکت در کلاس های دوره ای آموزش بازیگری و کارگردانی سازمان تئاتر انگلیس عازم شد و پس از آن با تاسیس دانشکده هنرهای دراماتیک در تهران، «خسروی» هم همراه با محمدعلی کشاورز، «ابراهیم مکی» و ... بر سر کلاس ها نشست. البته از سال سوم، وی در همان دانشکده شروع به تدریس کرد. ابتدا به جای دکتر فروغ و سر کلاس های او و پس از اتمام دوره لیسانس به صورت مستقل به تدریس پرداخت. 

در همین دوران بود که با نمایشنامه های «اکبر رادی» آشنا شد و نمایش «از پشت شیشه ها» از دست نوشته های او را به صحنه آورد. پس از اجرای «از پشت شیشه ها» خسروی برای شرکت در مدرسه «دراما سنتر» با مدیریت افتخاری «پیتر بروک» به انگلستان رفت. 

«همه شهرت آن مدرسه، به خاطر استاد سوئدی به نام «یات ملکوم» بود که در جوانی بالرین خیلی معروفی بود و تخصصش در حرکت و کیفیت حرکت انسان بود و کتاب های زیادی در این زمینه نوشته بود. در انگلیس تنها کسی بود که در این زمینه تخصصی داشت و درباره انواع حرکات، حرکت درونی، حرکت بیرونی شخصیت ها و رنگ حرکات آن و ... تدریس می کرد. البته کلاس بسیار سختی بود و همه از آن کلاس می ترسیدند.» 

به هر حال آن کلاس 25 نفره با 8 نفر در ترم آخر به پایان رسید. با حضور «رکن الدین خسروی» یک خانم خارجی و 6 نفر هنرجوی انگلیسی. معمولا و افرادی از آژانس های بازیگری در جلسات پایان ترم، حضور می یافتند تا با هنرجویان مستعد، قرارداد ببندند و البته پیشنهاداتی هم به «خسروی» شد، اما وی بعد از اتمام تحصیلات بلافاصله به ایران بازگشت. پس از بازگشت، دیگردکتر «فروغ»، رئیس اداره تئاتر نبود، اما رئیس دانشکده هنرهای دراماتیک بود. خسروی پس از بازگشت نمایشنامه «لبخند باشکوه آقای گیل» نوشته «اکبر رادی» را با حضور جمیله شیخی، محمدعلی کشاورز، آذر فخر، محمد مطیع، منوچهر رادین، آهو خردمند و سهراب سلیمی روی صحنه برد و پس از آن تمرین «محاکمه ژاندارک» را با بچه های دانشکده هنرهای دراماتیک؛ آزیتا حاجیان، بهروز بقایی، آرمان امید، حسین هاتفی، جمشید جهانزاده و ... شروع کرد و .. 

پس از انقلاب نمایش «گوشه نشینان آلتونا» نوشته «ژان پل سارتر» را در تالار سنگلج به روی صحنه برد و در اواخر سال، 59 از سوی اداره تئاتر، دعوت به بازنشستگی و استعفا شد و دیگر کار نکرد. 

تا سال های بعد که «علی منتظری» به ریاست مرکز هنرهای نمایشی منصوب شد و در برنامه ای در تئاتر نصر، از همه پیش کسوت ها دعوت به کار کرد و سال 1367 «رکن الدین خسروی» تصمیم گرفت نمایش «تولد» نوشته «آرمان گاتی» را به روی صحنه بیاورد. ابتدا قرار بود تالار وحدت را در اختیار گروه قرار دهند. بعد وعده «چهارسو» را دادند و در نهایت به تالار موزه آزادی رسیدند. تالاری بدون تجهیزات نوری، آن هم برای نمایش درباره جنگ گواتمالا با بازی های نور فراوان!

از سوی دیگر هنگام حملات جنگی بود و این تالار هم به فرودگاه تهران نزدیک. به همین خاطر همه چراغ ها خاموش بود و در آن تاریکی و برف شدید، «رکن الدین خسروی» مانده بود که تماشاگران چگونه وارد سالن می شوند. حتی پیش بینی کرد که اگر کسی برای دیدن نیامد، کار را تعطیل کند. اما در همان شرایط، سالن پر از جمعیت بود و این نمایش به مدت دو ماه به روی صحنه رفت و پس از آن اجرای «کوهولین» به مدت 2 روز در فرهنگسرای نیاوران، «ادیپوس»، «باغ آلبالو» و ... 

تا سال 75 که به لندن مهاجرت کرد و هنوز هم در این هجرت زندگی می کند. 

اما این روزها هم، اگر در لندن تئاتر کار نمی کند، یادداشت هایش را جمع آوری می کند و دستی به سر و گوش پژوهش هایش می کشد. دست نوشته هایی درباره بازیگری تئاتر، کارگردانی تئاتر، تاریخ ادبیات نمایشی یونان، بنیاد نمایش های آئینی و ترجمه هایی از داستان های کوتاه آمریکای لاتین و افسانه های ژاپنی و ...

و البته هنوز هوای تئاتر ایران را دارد و کتاب های منتشر شده در حوزه ادبیات نمایشی این سال ها را دنبال می کند. 

منبع: 

کتاب جشن مهرگان (جشن نامه مشاهیر معاصر ایران) – بخش نخست: هنر (پاره اول) – به اهتمام محسن شهرنازدار

 

 




نظرات کاربران