در حال بارگذاری ...

روزنگاری اجرای مجلس سیاه بازی بیژن و منیژه

از روزی که طرح یک نمایشنامه در گروه اجرایی مطرح می شود و نمایشنامه نوشته می شود و تا به اجرا برسد اتفاقات زیادی می افتد که گه گاهی در خاطرات برزگان هنر نمایش به آن اشاره هایی می شود.  اما در این اجرا دستار کارگردان دست به عملی زد او هر روز اجرا را نوشت و روایت کرد این کار هم تجربه گاهی خوب برای علاقمندان تئاتر و هم نوشته ای برای آیندگان است در رابطه با اجرای یک نمایش در این سالها در تهران و در تماشاخانه ای با قدمدت چهل و چند ساله..

روزنگاری اجرای مجلس سیاه بازی بیژن و منیژه

یک : اجرا در چهاردهمین جشواره بین الملی آیینی سنتی

یادداشت کارگردان "حکایت بیژن و منیژه حکیم ابوالقاسم فردوسی به دفعات دستمایه ی نمایش گران سنتی و تئاتری های امروز ایران زمین قرار گرفته است. این بار گروه تماشا "مجلس سیاه بازی بیژن و منیژه  "را با تجربه ی هنرمندان نمایش تخت حوضی وبازآفرینی های گروه در تماشاخانه سنگلج به روی صحنه آورده است. نمایش بیژن و منیژه  دهه ی پنجاه با بازی استاد سعدی افشار به روی صحنه رفته بود.  اکنون از آن اجرا کاست صوتی و چند تایی عکس موجود است.  بنای کار گروه ما نیز همان داستان بود و غلام سیاهی را برای بیژن به نام «خجسته »به داستان اضافه کردیم. مکان قصه ی نمایش ما در خانه ی کریم آقا قرار دادیم و قصه ی نمایش در شب دامادی پسرش اتفاق می افتد و قرار است گروه نمایشی بیایند و نمایش بیژن و منیژه را اجرا کنند که در این گروه حسین آقا هست و عاشق دختر کریم آقا ولی چون اکتور است کریم آقا به او دختر نمی دهد و.... .  پس نمایشنامه به دو قسمت خانه و اجرا تقسیم شد.  تمرین های اولیه برای داستان توسط کارگردان تعریف می شد. نقش ها به افراد داده می شد.  به غیر از خجسته کسی نقش ثابت نداشت.  کارگاه نمایشی شکل گرفت.  بداهه پردازی ها را ضبط می کردیم.  در جلسه بعد قسمت هایی به ان اضافه می شد یا از آن کم می گردید. نویسنده هم در کنار کار بود روزانه متن را می آورد.  با نوشتن صحنه ی نمایش باز همان شیوه تمرین را ادامه دادیم تا به چها چوبه کلی مد نظر کارگردان رسیدیم. در این قسمت با اثری روبرو بودیم دارای جلوه هایی از کمدی، دیالگ هایی گاه کوتاه و گاه بلند و نقش ها تقریبن ثابت شده بودند. از این جا به بعد شیوه ی تمرین تغییر کرد. روزهای تمرین براساس یازده صحنه ی نمایشنامه ی بیژن و منیژه و تعداد بازیگران در گیر در آن صحنه ها تقسیم شد و صحنه ها را به تفکیک می گرفتیم.  در تمام روزها خجسته و بیژن می بایست می آمدند. آقای کارگردان در قلمرو تقلید و نقش پوشی با پشتوانه ی بزرگ تجربی و عِلمی اشان در حیطه نمایش های ایرانی تیشه را در دست گرفت تا این پیکره ی شکل گرفته ی نمایش را تمیز و زیبا کنند.  موقعیت کمدی شکل گرفته اگر شیرین بود و خوب جای گرفته بود حفظ می شد و اگر نه با دیالگی و عملی آنرا درست می کرد.  برای مثال در صحنه ی بازگشت خجسته و قتی از او می خواهند گزارش اتفاقات را بدهد در متن دیالگ نویسی شده بود اما بسیار طولانی و برای تماشاگر تکراری به نظر می رسید. تصمیم بر این شد داستان به چهار قسمت تقسیم شود و خجسته با رقص سیاهش هر قسمت را شروع کند و به قسمت اصلی که می رسد با ترازی- ژستی- بر خلاف جمله ای که می گوید  فضایی کمدی خلق، موقعیتی شاد و دیدنی خلق شد.  در مواقعی هم از دیگر نمایش های ایرانی استفاده شد مانند مخالف خوانی در تعزیه و نقالی. "

قسمت های نمایشی بیژن و منیژه  به نزدیکی های مقصد که رسید به سراغ قسمت های منزل رفتیم. جا نمایی آنها میان صحنه های نمایش و تکمیل قسمت های نوشته شده و پیدا کردن رابطه  میان داستان  و قسمت های نمایش بیژن و منیژه قدم بعدی بود.  برای مثال از برخورد افراسیاب با منیژه در برخورد کریم آقا با دخترش و حرکت رستم برای نجات بیژن در آرزوی دختر کریم آقا که کسی هم برای نجات او پیدا شود، استفاده کردیم .

نمایش آماده شده بود.  چند تمرین آخر را کامل از اول تا به آخر می گرفتیم و سمباده کاری نهایی را آقای کارگردان انجام  می دادند.

از طرف دیگر تهیه کردن لباس و دیگر ملزومات صحنه بود. آرشیو لباس به هم ریخته و سردرگمی در آن آرشیوی که نه سر داشت و نه ته. البته ناگفته نماد مهربانی ها و لطف های آقای مسئول که با دلسوزی و صبر در تمامی رفت و آمد های ما با لبخند به ما کمک می کرد را نباید از یاد برد.

شب اجرا ی جشواره رسید آقای طراح صحنه و گروهش دست به کار شدند.  خانه ای قدیمی را باید می ساختند و کمتر از بیست و چهار ساعت وقت داشتند.  اما به حق خوب دکور را آماده کردند. روز اجرا افراد گروه آمدند.  لباس ها را پوشیدند، جاهایی از متن که به نظرشان هنوز صد در صد آماده نبودند تمرینی کردند.  گروه تماشا ظهر آماده ی اجرا بود.  ناهاری دست جمعی و دور هم در کافه تئاتر سنگلج خوردیم.  بازیگران لباس پوشیدند و آماده برای بازبینی شدیم.  باز بین محترم آمدند کار را دیدند و تذکرات خودشان را دادند و رفتند.  نزدیک اجرا شده بودیم.  همه چیز آماده برای یک اجرا خوب شده بود.  تنها نگرانی عدم تحمل تماشاگران در این سه ساعت اجرا بود.

سالن پر از تماشاچی شد.  پیش پرده خوانی – علی فتحعلی - اجرا شد. فضای شادی در سالن حکم فرما شده است.  نمایش شروع شد. قسمت خونه تا نیمه رفته بود ولی هنوز همان دلشوره بود. شاغلام آمد شروع کرد به خواندن «امروز فردا کردم تا تو رو پیدا کردم»همراهی تماشاچیان کمی از دلشوره کاست. قسمت های نمایشی بیژن و منیژه شروع شد با آمدن خجسته و همان اولین دیالگ هایش خیالمان راحت تر شد.  نمایش را بدون وقت استراحت تا پایان اجرا شد.

اجرای اول مجلس سیاه بازی بیژن و منیژه به خوبی پایان یافت.

استاد سعدی افشار و آقای احمد علامه دهر و آقای جواد انصافی و دیگرانی در جمع ما حضور داشتند.

ازاین به بعد هرروز برایتان نکته ها اتفاقات و مهمانها ی ویژه اجرا ها برای شما می نویسم

دو : اولین اجرای عمومی ویژه دانشجویان تئاتری

مقدمه:

برای اجرای عمومی اولین کار بعد از تمرین دوباره و مرور صحنه ها تکمیل لباس برای اجرا و آوردن دکور به تماشاخانه سنگلج بود.  برای آوردن دکور با باربری هماهنگ شدیم و دکور آورده شد اما زخمی و آسیب دیده.  شلوغی پشت صحنه که هنوز وسایل و دکور اجرای قبل باقی مانده بود و نداشتن فضای خالی برای برپا کردن دکور آقای طراح صحنه و گروهش دست بکار شدند و غوغا کردند.

۲۴آبان ماه اکثر گروه ساعت ۱۴ در تماشاخانه حاضر بودند.  لباس ها را پوشیدند و آقای طراح لباس و دستیارش چک نهایی را کردند.  آقای کارگردان صحبت های نهایی را کردند. تذکراتی برای حفظ ریتم اجرا و تغییر کوچکی که در شروع و پایان نمایش (قسمت خانه ) داده بودند را یاد آوری کردند.

ترانه ای قدیمی با صدای استاد مرتضی احمدی -پخش شد.  تماشاگر ها وارد سالن شدند و پرده باز شد.  اما نکات این اجرا:

1- بیژن فرمان «ایست خبردار"داد خجسته با ژستی ایستاد.  در جواب این چه طرز ایستادن است ؟ گفت : آرم جشواره دانشجویی که با کف تماشاچیان همراه شد.

2- گرگین برای گفتن دیالگ هایش  به مانند اخبار گوهای اخبار ناشنوایان عمل کرد.  اما او با حرکات دستش تصویر سازی هایی می کرد که در پیدا کردن رابطه ی میان گفتار و آن تصویر ها جلوه هایی از کمدی رخ می داد

3-تکه ی زنجیر پاره کردن این دفعه بر خلاف جشواره که خجسته قهر می کرد.  همه زیر آب خجسته را  پیش کارگردان می زدند تا خودشان جای او را بگیرند.

۴- یکی از اتفاقات معمول اما نا زیبای اجرا های  اول فراموشی تعدای از دیالگ های بازیگران و اشتباه همیارهای  صحنه در نگهداری پرده و جابجایی دو صحنه از خانه و نمایش بیژن و منیژه بود.

سه : اجرا برای دانشجویان غیر تئاتری

امروز ۲۵آبان ماه است.  همه تا ساعت ۱۷ در تماشاخانه حاضر بودند.  آقای کارگردان تذکراتی را به بازیگران در مورد صحنه هایی که دیروز کامل و بر مبنای تمرین های شده کاملن اجرا نشده بود دادند.  با خجسته و کیخسرو هم جداگانه تمرینی کردند تا نعل وارونه ای که اجرا می کنند شیرین تر اجر شود. اهالی تماشاخانه هم  پشت صحنه را تمیز و مرتب کردند.

پرده باز شد. ریتم شروع بهتری نسبت به شب قبل داشتیم.  عمل های نمایشی و دیالگ ها هماهنگ جلو می رفتند.  شاغلام با دست پر برای خوش آمد گویی آمد و همراه کردن تماشاچیان فضا برای نمایش بیژن ومنیژه آماده تر کرد.

۱- خجسته گزارش میدان نبرد گرگین را کوتاه تر و شیرن تر و تصویری تر اجرا کرد.

۲- در قسمت زنجیر پاره کردن بعد از اینکه تمام گناه ها به گردن خجسته افتاد تمامی تماشاچیان با دست زدن های خود از او حمایت کردند.

۳ - خجسته در تنهایی اش آواز می خواند تماشاچی به به گفت خجسته جوب داد به تو مربوط نیست برا خودم می خوندم

۴-گریزهای این اجرا خوب جواب داد.

۵- امروز تولد علی جباری بود.  در پایان خجسته این را اعلام کرد.  علی با کمونچه اش شروع به زدن تولد مبارک کرد و همه ی تماشاچیان برایش تولد مبارک خواندند و دست زدند.

چهار اجرا در یک شب بارانی

هوای تهران امروز بارانی است به نزدیک تماشاخانه که می رسی بوی نم همه جا را گرفته است، همه راس ساعت مقرر آمدند و گریم شدند و اماده اجرا.  آقای کارگردان تصمیم بر این گرفته بود که تغییراتی در ابتدای نمایش بدهد تا هم تماشاچیان با فضای خانه و اهالی ان بیشتر آشنا شوند هم اندکی از اطلاف وقت نمایش جلوگیری شود پس گروه موسیقی از همان ابتدا در جای خود نشسته اند.  در این میان رابطه ای میان عشرت - خدمتکار منزل - و علی بلبل تعریف کرد. عشرت بلبل را دوست دارد ولی بلبل نه.  چند دیالوگی میان آنها رد و بدل شد.   کریم آقا  امد او به جر و بحث آنها پایان داد.  در این میان آقا داداشی که وارد شد تکه ای به بلبل انداخت و گفت: بلبل اینجا همان خونه ای که عشرت خانوم توش کار میکنه.  بلبل اعتراض کرد و آقا داداشی بیرون رفت و نمایش ادامه پیدا کرد

یک : خجسته از دیروز شروع کرده است به جانمایی جلوه هایی تازه از قابلیت های سیاه در نمایش تخته حوضی بیشترین مورد هم در گریزهایی است که می زند.

دو : گرگین زبان تصویری اش را کاملتر کرده است.

سه : خجسته در صحنه ای که زن پوشی می کند شیرین کاری خنده آوری را اضافه کرد.

چهار : دایه با اغراق میمیکش در خلق لحظه های شادی آور به خجسته کمک خوبی می کند.

پنج: امروز تماشاچیان با خودشان عهد بسته بودن بلند نخندند و دست هم نزنند. به آرامی می خندیدند و با بشکن های آرام آهنگ ها را همراهی می کردند.  بسیار دیدینی بودند!

پنج : اولین اجرای آخر هفته( اجرایی پر از حاشیه)

قبل از اجرا آقای کارگردان بیژن و منیژه را فرا خواند. آنها در صحنه ای روبروی هستند.  بیژن قصد ترک سرا پرده ی منیژه را دارد اما منیژه قصد دارد مانع شود.  بازیگران در کنار دیالگ هایی که می گفتند و اندکی چاشنی میمیک صحنه را اجرا می کردند.  آقای کارگردان به بیژن گفت : ردایت را بردار و یک آستین آن را بپوش و قصد حرکت کند در این هنگام منیژه به او نزدیک شو وهمزمان با گفتن دیالگ سر آستین را بگیر و ردا را از تن بیژن بیرون بیاور و مانع رفتن او بشو.  آنها با هم چند باری تمرین کردند. و این تصویر سازی جلوه ای تازه به این صحنه در اجرا داد.

تماشاخانه ی سنگلج در روزهای پایانی هفته دارای تماشاچی بیشتری بیشتری است و سالن اجرا پر است.  امروز نیز چنین بود. اما ترافیک شهری باعث شد تعدادی از تماشاچیان دیر تر برسند و آقای مسئول سالن با اینکه هنوز در پایین صندلی های خالی بود آنها را بالکن راهنمایی کند.. شا غلام مثل تمام پنجشنبه های گذشته با جعبه ای شیرنی آمد.  اما چرا اجرای امروز را پر حاشیه می گم

الف)خانه ی کریم آقا بلاخره چراغونی شد و ریسه های لامپ های رنگی فضایی تازه به خانه داد.

ب)صندق لباس بنگاه شادمانی تماشا لکه گیری شد و بر چسب هایش نیز نصب شد

پ)خانم منشی صحنه و خانم هم خوان جز غایبان اجرای امشب بودند.

ت)از بلند گو های داخلی تماشاخانه صدای حرف زدن دو نفر می آمد اما هرچه آقای مسئول صدا و آقای مدیر صحنه تلاش کردند منبع صدا پیدا نشد و آن دو نفر تا پایان نمایش به حرف زدنشان ادامه دادند.

ج) آقای پدری همراه با نوزداشش و خانواده ی محترمش برای دیدن نمایش آمده بودند.  آقای مسئول سالن اجازه ورود به ایشان ندادند اما آقای پدر شروع کرد به خواهش کردن و صغری و کبری در مورد ساکت بودن و خواب بودن فرزند دلبندش.  نمایش شروع شد و صدای گریه نوزاد در سالن پیچید.  آقای مسئول سالن آنها را به بیرون سالن راهنمایی کرد ولی اقای پدر اصرار داشت حتما نوزاد دلبندش این مجلس نمونه سازی شده را کامل ببیند به بالکن رفت و هیچ کس را از صدای فرزندش محروم نکرد.  از آقای پدر خواسیم به داخل سالن نیاید.  ابتدا ناراحت شد که فرزند دلبندم من نبوده که گریه می کرده است و بعد هم خواست بهای بلیط اش را پس بگیرد.  سنگلجی هاهم که نمی توانند ناراحتی کسی را بیبنند و تحمل کنند با اینکه نیمی از نمایش را دیده بود و گروه اجرایی، تماشاچیان، آقای مسئول سالن را عاصی کرده بود پول بلیط را کامل بر گردادند.

اما نکته های اجرای امشب

1)      آقای کارگردان برای اینکه چهار تا از بازیگران بعد از این اجرا باید در سالنی دیگر کاری را اجرا می کردند و ساعت پایان نمایش ما با ساعت شروع ان نمایش همزمان است تغییری در پایان بندی نمایش داد تا آنها بتوانند به آن اجرا برسند.

2)      افراسیاب در صحنه ای که پیران برای پادر میانی آمده است در اوج عصبانیت اش برای چند ثانیه مکثی می کند.   نگاهی به پیران می کند سپس پیشنهاد او را قبول می کند.  تمام سالن با او سکوت کردند حتی صدای آن دو نفر نیز از بلند گو نمی آمد.  لحضه ای تاثیر گذاری شکل گرفت.

3)      خجسته امشب در جایی که باید در صندق می رفت به جای پا از سر وارد شد.  بازی که با پا هایش کرد لحضه ای شاد را خلق کرد

شش: اجرایی خوب با تماشاچی شاد

امروز همه سر موقع آمدند.  طبق سنت تماشاخانه این جمعه هم تماشاچی خوبی آمده بود.  اعضای گروه به موقع آمدند و برای گریم آماده شدند.  بازیگران صحنه ی کاروانسرای بین راهی نیز با هم دیالگ مرور می کردند.  آقای طراح حرکات موزون از عملکرد نگهبانان و ایستایی شان در روی صحنه راضی نیست. با آنها تمرینی چند باره می کند و نکاتی را یاد آور می شود.  کاروان سرای بین راهی را به درخواست بازرگان یکم شکل گرفت.  صحنه را بازی کردند.  بده بستان های دیالگی را مرور کردند.  بازرگان یکم به آن دوی دیگر کمک کرد تا نقش را بهتر از آب در بیاورند.  در این میان کیخسرو هم نکاتی را گفت و بازرگان دوم با okگفتن نکات آنها را پذیرفت.  تماشاچیان وارد سالن شدند. نمایش شروع شد.  نوبت به قسمت خوش آمد گویی شاغلام رسید.  شاغلام سه تا لطیفه را چاشنی خوش آمد گویی اش کرد. تماشاچی های امروز در خواندن همراهی با شاغلام بی نظیر بودند. نمایش شروع شد. اجرای خوبی بود.

1-      خجسته برای صحنه ای که زن پوشی می کند، امشب نیز شیرن کاری را اضافه کرد.  بعد از پوشیدن دامن و جلیقه پاچه ی شلوارش را تا زیر زانویش بالا کشید. جوراب مشکی بلندی را که پوشیده بود نمایان شد و با راه رفتن فشنی اش آن را کامل کرد.

2-      بازرگان یکم در لحظه دیدن منیژه شعری را با همراهی تمبک می خواند و به او نزدیک می شود.  آقای کارگردان با مشاوره آقای طراح حرکات موزون، طراحی حرکتی را برای این صحنه در نظر گرفته بودند.  امشب بازرگان یکم در نگاه اول ایستی کرد لبخندی زد و دو قدم نزدیک شد. در قسمت غنچه ی نشکفته آمد با همان رقصش نشست و در قسمت بعدی با همان حالت بلند شد. در ادامه که به نزدیکی منیژه رسید حرکت خودش را با رقصاندن گردنش کامل تر کرد

3-       علی بلبل تکه کلامی را برای خودش پیدا کرده است.  همچنین در قسمت زنجیر پاره کردن رقصش با پرده ی تماشاخانه اش دیدنیست.

4-      خجسته  رستم را هم بی نصیب نمی گذارد در صحنه ای با او حرف تو حرف کار می کند که خوش نشسته است

هفت: اجرا یی آرام و روان

رسمی در تماشاخانه وجود دارد که هفته ی اول گروه اجرایی می تواند مهمانهایی بیشتر از آنچه در روزهای دیگر برایشان در نظر گرفته شده دعوت کنند.  امروز ما هم به سهمیه امان برگشتیم.  خوشبختانه تئاتر های خوبی به در تهران در حال اجرا است و هرکس با هر سلیقه ای می تواند تئاتری که می خواهد را تماشا کند.  اعضای گروه تماشا هم به خود می بالنند.  ایرانیانی که در پی شادی و نشاط هستند به سراغ آنها می آیند.

نمایش شروع شد. قسمت خونه از ثبات بیشتری برخوردار شده است.  بلبل با تعصب خاصی روی آکتور بودن و هنرمند بودن بازیگران تاکید می کند از اینکه آقاکریم به آنها مطرب می گوید شاکی است. آفاق سردسته است دلش می خواهد همه را راضی نگه دارد – نویسنده این خصلت را از آقای کارگردان برداشته کرده و برای آفاق نوشته است- از طرفی به حسین دلداری می دهد از طرفی با یاسمن همدردی می کند و از کریم آقا هیچ گله ای ندارد.

1-شاغلام امروز در خوش آمد گویی اش مجبور به تذکر دادن در مکورد خاموشی تلفن های همراه و نخوردن تنقلات در سالن شد.

2-رضا و یاسمن با اینکه در ظاهر نقش کمی در کار  دارند اما بازی در سکوت خیلی خوبی انجام می دهند.  رضا در صندلی پایین پای یاسمن نشسته هر از گاهی به یاسمن نگاه می کند و یاسمن لبخند بر لبانش خشک می شود.  این دو در این لحظات خوب عمل کرده اند حتی در صحنه ای که بازیگران به اصطلاح زنجیر پاره می کنند و هیچ کس نمی تواند جلوی خنده ی خودش را بگیرد رضا عبوسانه به آنها نگاه می کند.  یاسمن بیچاره که نیم خیز شده است.  خنده اش را جمع می کند و چادر روی صورتش می کشد.

3-خوشبختانه  اجرای نمایشی که باعث می شد گرگین در صحنه ی آخر نباشد تمام شده و او بی دلشوره تا پایان نمایش همراه گروه است.

4-خجسته در صحنه سرچاه پیشنهادی برای رها شدن بیژن دارد.  از کوه کناری سنگی دو برابر سنگ روی چاه بیاورند روی آن بگذارند تا سنگ خورد شود.  رستم می پرسد ان سنگ دوم را چه کنیم.  جواب می دهد یه سنگ بزرگتر می یاریم و ادامه می دهند.  رستم آخر سر می گوید این گونه که باید از شب تا صبح سنگ بیاوریم خجسته جواب می دهد "شما کارتو بکن اضافه کاری تو بگیر"

هشت : اجرا در فضایی مودبانه

امروز گروه یک مهمان ویژه داشت.  خانمی مهربان و مثل مامان بزرگ های مهربون دوست داشتنی.  برامون شیرنی هم گرفته بودند.  بزرگترهای گروه از دیدن ایشون ذوق زده می شدند.  ما کوچیکتر هام سعی می کردیم به یه بهانه ای کنار انها بایستیم و از خاطرات حرف هاشون تجربه اندوزی کنیم.  آقای رئیس تماشاخانه هم امروز به پشت صحنه امدند و همراه ما عصرانه ای خوردند.  ایشان نگران نظافت پشت صحنه بودند.  اما آقای نظافت چی مهربان همه جارو برق انداخته و تمییز کرده است. نمایش شروع شد تا ورود شاغلام که همه چیز عادی بود.  شاغلام آمد و در خواست همراهی از تماشاگر کرد انها هم جواب می دادند اما بسیار مودبانه،  انگار سر کلاس یه معلم بد اخلاق نشسته اند و اتفاق جالب و خنده داری رخ داده است و فقط می توانند پنهانی بخندند.  تازه اگر یکی از انها هم بلند می خندید بقییه بر می گشتند و او را با تعجب نگاه می کردند.  در اجرای امشب می توانستی روی بازی بازیگرانی که نقش های کاملن جدی را دارند تمرکز بیشتری بکنی.  مثلن منیژه.  خانم بازیگر با اینکه نسبت به بیشتر بازیگران گروه هم سن و هم تجربه کمتری دارد اما به خوبی از پس نقشش در آمده.  چه در صحنه های حسی چه در جاهایی که با خجسته بازی دارد و چه در روبروی افراسیاب و آنهاهمه ابهت خشمی که دارد با شجاعت تمام آوارگی را به جان می خرد و از عشقش و دایه دفاع می کند.

1-کریم آقا پشت صحنه با بازیگران در مورد موضوعی گرم صحبت بود و از موقع رفتن به صحنه اش غافل شد.  آفاق روی صحنه چند باری تکرار کرد که الان کریم آقا می رسه تا بلاخره کریم آقا رسید.

2- همیاران صحنه در موقع چیدن چاه دیر به روی صحنه رفتند.  ابتدا بیژن نشست و بعد چاه به دور او چیده شد

3-آقای طراح پوستر و بروشور و همراهانشان امروز همراه ما در سالن بودند.

4-تماشاچیان درصحنه ای که دایه برای آرام کردن خجسته می آید بلند خندیدند انگار معلمشان از کلاس بیرون رفته بود.  خجسته هم در جوابشان گفت بایدهم بخندید.

نه: اجرا برای تماشاچیانی شادِ شاد

دیروز را به خاطر شب شهادت یکی از ائمه (ع)اجرا نداشتیم.  آقای کارگردان قبل از اجرا تذکراتی را به بازیگران داد. گفت اگر قرار است بقییه با تکه کلامی خجسته را ساکت کنند فقط از سیاسوخته استفاده کنند. سالن پر از تماشاچی و همه چیز آماده برای یک اجرای خوب و با انرژی.  علی بلبل از ازدواجی که پارسال کرده الان سه تا بچه دارد گفت تماشاچی خندید و کریم آقا تعجب.  بلبل گفت یه زن گرفته سه تا بچه داره 15 سال تو زندگی اش جلو افتاده.  شا غلام دیگه امروز هیچ کس را تجدید نکرد که بروند شهریور بیایند.  همه نمره ی قبولی در جا گرفتند.  شاغلام بعد از گفتن این شما و این مجلس سیاه بازی بیژن و منیژه سریع صحنه را ترک نکرد و با همان حالت رقص اش دایره ی که کیخسرو شروع می کند را امتداد داد و بیرون رفت.

1-کیخسرو در صحنه ای که خجسته از دلاوری های گرگین در مقابل سردار قدوس می گوید.  ذوق زده می شود.  خجسته ادامه می دهد که سردار قدوس شلوار امیر گرگین را در اورد به سرجای خودش به ارامی بر می گردد.

2-گرگین در موقعی که خجسته او را اسب خطا می کند برای کتک زدن به خجسته نزدیک می شود و خجسته امشب شروع به گریه کردن کرد.  گرگین : این چه گریه ای است. ؟.  خجسته:گریه جام ملت های آسیا. گرگین: پس اشکش کو. خجسته:توی اردن در اومد به اردنم باختیم.

3-بیژن و خجسته به نزدیکی تفرجگاه منیژه رسیده اند. خجسته تک تک بازیگرانی که دور نشسته اند را نشان می دهد و چیزی می گوید.  امشب، بازیگر کیخسروهم در کنار آنها نشسته بود.  خجسته گفت: نگا کن بیژن این خانوم ابروهاش زیر مماغش-دماغش- در اومده!!

4- افراسیاب دستور می دهد بیژن و خجسته را در ملأ عام به دار بیاویزند.  گرسیورز می پرسد ملأ عام کجاست؟ و می خواهند آنها را بیرون ببرند منیژه، بیژن گویان وارد می شود. بیژن مکثی می کند و منیژه ای می گوید.  خجسته در اینجا به شیوه ی فیلم های هندی قطعه ای را می خواند.  اما امشب این قطعه را با رقص هندی کاملش کرد.

5-تماشاچیان  در ورود رستم برایش دست زدند.  مثل اینکه بسیار زیاد دلشان برای کسی که حامی ایران باشد تنگ شده است

6-خجسته به هرکه در مقابلش یکهو حالتش عوض شود دم دمی مزاج می گوید.  مسئول نمایش دومی که بعد از اجرای ما باید گرگین و بلبل، ملکه بیش او بروند هم دم دمی مزاج است اجرای تعطیل شده اش را دوباره از امشب از سر گرفته است.  صحنه ی پایانی باز بی گرگین اجرا می شود.

7-امشب هم چاه دیر چیده شد؟؟!!

8-تماشاچیان امشب ده مرتبه از شیرن کاری های خجسته به وجد آمدند و برای او دست زدند.

9-خانم منشی صحنه و خانم مدیر صحنه نیز امروز برای رورانس به روی صحنه آمدند.

ده اجرایی برای تماشاچیانی خوش دست و شاد

مقدمه

امروز اتوبوس درون شهری ریالی آبی رنگ خط ولیعصر، ونک، تجریش روبروی درست جلوی در تماشاخانه پارک کرده بود و رفته بود.  اقای معاون تماشاخانه تمامی تلاشش را کرد تا راننده بی فکر و بی مسئولیت اتوبوس را پیدا کند تا ماشین را بردارد اما تا پایان نمایش اتوبوس از جایش تکان نخورد که نخورد. -متاسفانه شماره ی اتوبوس را یادداشت نکردم تا شما هیچ وقت سوار اتوبوسی با این راننده ی سر به هوا نشوید-. پشت صحنه همه چیز تمیز و روبه راه بود.  فقط ای کاش پول تعمیرات بیشتر از این به سنگلجی ها می رسید تا پشت صحنه را هم مثل بیرون بازسازی حسابی می کردند.  اتاق بازیگران، اتاق گریم، سرویس بهداشتی، اتاق گریم و... . - به قول یکی ساختمان تماشاخانه مثل جعبه میوه های شب عید شده که میوه های رویی تمیز و خوش رنگ و بو هستند و میوه زیری ها.... - شاغلام و علی آقا با شیرنی آمدند – خدا عزیزان از دست رفتشون را رحمت کند- تعدادی از تماشاچیان برای دیدن نمایش های تماشاخانه از قبل بلیط رزو می کنند و اقای مسئول گیشه به ترتیب از همان نفر اول که می اید بلیط را شماره شده تحویل می دهد تا آخر.  آقایی بلیط رزو کرده بود و بلیط تحویل گرفته و وارد سالن شد.  ناگهان عصبانی بازگشت که چرا بلیط من ردیف اخر است.  آقای معاون تماشاخانه همراه آقای روابط عمومی او را آرام کردند و برایش چگونگی صادر شدن بلیط ها و ذینفع نبودن آقای مسئول گیشه را توضیح دادند. آقای تماشاچی نما قبول نکرد و برای دعوا جلو رفت و بلاخره آقای مسئول گیشه را بیرون از گیشه آورد و توهین کرد و سرانجام با پا در میانی دوستان تنش پایان گرفت.  سالن پر است و تماشاچی به غیر از همان آقای تماشاچی نما شاد اماده هستند.

1-گیو در صحنه ی مناجاتش با یزدان پاک خوب بازی می کرد اما سرانجام پدر بیژن بودن، فعال بودن در موقعی که دیالگ ندارد.  همراهی در صحنه هایی که با خجسته بازی دارد و...  را نیز باور کرده البته خودش می گوید این 50% از بازی اش است.  ولی هروز دارد بهتر می شود. امشب در صحنه ی پایانی تکه کاری خوبی را با خجسته کار کردند.

2-گرسیوز در معرفی خجسته  به افراسیاب می گوید او غلام کنیز بلاتکلیف اوست.  خجسته هم دیالگ اش را جملی با صدای زنانه و جمله ای با صدای کلفت مردانه می گفت

3-خجسته در صحنه ای که بیژن را برای اعدام در ملاء عام می برند به محض ورود منیژه، هندی می خواند می رقصد.  امشب گرسیورز نیز با او همراه شد و صدای کف زدن و خنده ی تماشاچی سالن را پر کرد

4-قسمت زنجیر پاره کردن امشب چهار تا دست گرفت آخرینش برای کریم آقا بود که در آوردن ادای بقیه گفت: آخه اینم شد کار؟؟!!.

5-گرگین در صحنه به بند بودنش رستم را به جان مادرش قسم می دهد که رستم هم به خاطر مادرش شفاعت او را نزد کیخسرو می کند.

6-خجسته به نسبت هر شب رقص سیاه پایانی را کامل تر از هر شب برای تماشاچیان خوش دست اجرا کرد.

7-امشب تماشچیان 17 باری دست زدند.

یازده:اجرا در سالنی پر از تماشاچی

امروز از صبح باد در تهران می وزید.  این باد مهربون اینقدر هوا رو تمییز کرده بود که در آسمان تماشاخانه می توانستی ماه را هم توی روز ببینی اما این باد یه کار دیگه ای هم کرده بود.  بنر تبلیغاتی نمایش را پاره کرده بود البته آقای مسئول چاپ هم بی تقصیر نیست که سوراخ های اتصال کمی گذاشته بود تا بشود آنرا درست مهار کرد. از نظر تماشاچی سالن امشب پرپر بود حتی بالکن و صندلی هایی هم در از کافه تئاتر به سالن اضافه کردند.  تا تماشاچیان بر روی صندلی های خود قرار بگیرند و اجرا شروع شود چند دقیقه ای تاخیر در اجرا افتاد. عشرت امشب بیشتر به بلبل گیر داد هی  زیر پاهایش را جارو کرد و بلبل دنبالش می کرد و عشرت به کریم آقا می گفت ببین هی می یاد پی من. شاغلام که وارد شد تماشاچی ها دست زدند و نوید یه تماشاچی خوب سرزنده و شاد رو دادند.  شاغلام قبل از شروع خوش آمد گویی اش با اعلام حضور یک عزیر بزرگوار در جمع آقای بیژن بیرنگ یاد دوست و همکار مهرابانش را زنده یاد مسعود رسام را گرامی داشت.  تماشاچیان هم که  خاطراتی از شب نشینی های خانوادگی شون با کار های این دو عزیز داشتند حسابی آنها را تشویق کردند. کیخسرو و گیو در صحنه ی بارگاه اول نقش فعال تری را ایفا می کنند.  عکس العمل هایی که گرگین و خجسته در مقابل هم انجام می دهند بسیار خوش نشسته شده است.  برای مثال در صحنه ای که خجسته از دلاوری های امیر گرگین در مقابل سردار قدوس صحبت می کند کیخسرو بسیار تماشایی به وجد می آید تا جایی که خجسته می گویید شلوار آقا در اورد و گفت برو کیخسرو آرام می شود و سر جایش می نشیند.

1 -"تو ای شاه تا جاودان شاد باش"دیالگ گرگین که به تکه کلامی برای خودش و تماشاچیان تبدیل  شده است.  حتی در دفتر یادداشت های تماشاچی هم نوشته اند

2 -گرگین در صحنه ابتدایی می گوید دل بد مدار به هر جا می نگریم جز دادگری چیزی- روی چیزی تاکیدی خاص می کند - نمی بینیم. با زبان تصویری اش چیزی را نشان می دهد و کیخسرو هم آنرا جواب می دهد.

3 -گرگین نشانی تفرجگاه را این چنین می دهد رسیدم همین جاست از شمال به دریای مازندران از جنوب به دریای خزر و از شرق و غرب به در یای کاسپین راه دارد. ؟؟؟!!!

4-امشب تولد خانم اشتری بود.  جای همتون خالی ما با چایی آنتراکمون شیرنی خوشمزه ای خوردیم.

5-بازیگران دو اجرایی ما نمی تونن از این ور دل بکنند.  گرگین لباس پوشید آماده ی رفتن شد اما دلش رضا نداد باز برای صحنه ی آخر لباس پوشید وارد صحنه شد

6-الهی همیشه  تا باشه کار و شادی باشه.  یکی از نگهبان ها که همیار صحنه هم هست برای منشی صحنه گری سریالی از امشب دیگه نمی آید. !!!!!

دوازده :اجرای آرامش پس از طوفان

اجرای روز جمعه حواشی زیادی را با خودش به همراه داشت. از کمبود صندلی، خواسته های تماشاچیان و شلوغی سالن.  اهالی مهربان تماشاخانه جلسه ای را در اتاق اقای مدیر تماشاخانه پشت در های بسته و پرده کرکره ای بسته تشکیل دادند و تمام این اتفاقات را برررسی کردند.  آنها با توافقی که با آقای کارگردان کردند قرار بر این شد که در روزهای پر تماشاچی تعداد مهمان های گروه نصف گردد.  آقای کارگردان قبل از اجرا در ضمن تذکراتش این نکته را هم گوشتزد کرد. همه آماده ی اجرا بودیم و منتظر چایی قبل از اجرا که خبر رسید سماور عزیز قصد جوش آوردن آب را ندارد و خود را باز نشسته کرده است.  با حمایت و کمک اهالی کافه تئاتر چای امشب هم رسید- کافه شان همیشه پر مشتری و شادی باد (آمین)

  1. خبر خوش امروز چاپ کتاب تقلید نامه به همت آقای کارگردان توسط نشر قطره است.  این کتاب شامل سه مجلس سیاه بازی است که در سال 1312خورشیدی در اداره ی انطباعات مجوز برای اجرا گرفته است.
  2. اهالی مهربان کافه تئاتر هم قرار است روز سه شنبه دهم آذر مراسم رونمایی کتاب را با حضور سرکار خانم لاله تقییان پژوهشگر دانا و فهیم تئاتر و آقای کارگردان ساعت 16:30 در کافه شان برگزار کنند.
  3. تماشاخانه امشب پذیرای تماشاچی هایی بود که به خودشان قول داده بودند بلند نخندند.  دست زدن ها به بشکن های پنهانی و لبخند های کوتاهشان دیدنی بود.  البته چند باری بعد از گریز هایی که خسته می زد انها هم دست زدند.
  4. در چنین شب هایی می توان روی بازی بیژن یا افراسیاب بیشتر دقیق شد.  بیژن در صحنه دستگریری اش در کاخ منیژه آنقدر خوب موقیت را اور پذیر بازی می کند که هیچ کس به زنجیر پلاستیکی دورش و ایستادن نگهبان ها توجهی نمی کند.
  5. افراسیاب نسبتن حضور کمتری را در نمایش دارد اما با بازی خوبش ثابت می کند زمان حضور در صحنه برای بازیگر حرفه ای مهم نیست بلکه کیفیت بودن در صحنه مهم است.  ایستایی در صحنه اش را مایبن تئاتر جعبه ای و نمایش روحوضی است.  نگاه هایش تمامی تماشاچیان را در بر می گیرد اما هیچ نقطه ی معینی ندارد.  در اوج عصبانیت آرام می شود و باز گُر می گیرد
  6. پیران ویسه بعد از اتمام صحنه اش سریع لباس عوض می کند و برای بازرگان یکم آماده می شود.  پوشیدن لباس بازرگان یکم که کمی برای او تنگ است دیدنی است.  مثل کشتی گیر ها گارد می گیرد و لباس را تنش می کند و زیپ پشتی است که هر شب به موهایش گیر می کند.
  7. بلاخره عروسک های بیژن و منیژه به تماشاخانه رسیدند. بیژن –عروسک مبارک – و منیژه- همان عروسک مبارک با لباس سفید و تور روی سرش است و دانشجویان نمایش عروسکی موسسه آموزشی سوره تهران ساخته اند آنها همکلاسی های یاسمن -. هنوز وارد تماشاخانه نشده بودند که طرفدار های زیادی پیدا کردند..

سیزده: اجرایی در حضور تک تماشاچی

امروز در روزنامه های اطلاعات، جام جم،حیات نو،مردم سالاری و همشهری خبر نکوداشت آقای کارگردان را که توسط بنیاد فردوسی به پاس یک عمر تلاش ایشان در زمینه شاهنامه قرار است فردا برگزار بشود را رد کرده اند.  البته به غیر از این روزنامه، خبرگزاری ایسنا وسایت ایران تئاتر را باید اضافه کرد. آقای کارگردان امروز قبل از اجرا تذکراتی را در مورد اجرای نمایش به برخی از بازیگران داد.  از جمله خجسته که در صحنه ای که منیژه متوجه حضور خجسته و بیژن می شود که پنهانی دارند بزم شان را تماشا می کنند.  دایه را فرا می خواند به او می گوید دایه چه جوان خوش سیما و بلند بالایی، خجسته: منو می گه، منیژه: آن اسب را ببین، خجسته می گفت با تو اِ.  آقای کارگردان گفت با تو اِ اشتباه باید بگی تو رو می گه تا این شیرنی خطاب قرار دادن درست بشود. از طرفی دیگر دایه دچار آسیب دیدگی زانو شده است و در دو جا که باید جلوی افراسیاب زانو بزند نمی تواند.  اقای کارگردان میزان سن را طوری تغییر دادند که همان اظهار بندگی در مقبل افراسیاب حفظ شود.  دایه هم ایستاده باشد. اما دو تا مورد جالب در اجرای امشب بود.  اولی در سالن نیمه پر امشب یک آقایی تمام نمایش را با عینک دودی تماشا کرد و جالبتر خانم مسن تماشاچی بود.  ایشان نمونه ی کامل یک تماشاچی پر احساس بود که بسیار زیاد با کار ارتباط بر قرار کرده بود و همراه خوبی بود.  ایشان در صحنه هایی اظهار نظر های بلند بلند می کرد برای نمونه در صحنه ای رضا یاسمن را فرا می خواند و با او دعوایی می کند.  خانم تماشاچی تا رضا امد گفت الان می زندش و به یاسمن هم گفت نترس و حرفتو بزن.  خنده های بلند و مکرر ایشون به غیر از بقییه تماشاچیان هم برای ما هم سوال ایجاد کرده بود که ایشون به چی می خندد ؟به هرحال گروه تماشا امشب هم یه کار اجرا کرد و یه کار هم دید.

  1. یکی از نگهبان ها که جدیدن همیار صحنه هم شده است.  دست به ابتکاری زد.  چوب کبیرت هایی را در شمع هایی که منیژه به عنوان هیزم جمع می کند و آتشی روشن می کند تا رستم چاه را بیابد، گذاشت.  منیژه امشب تا انها را آتش زد گُر گرفتن گوگرد آن تصویر زیبایی را خلق کرد.
  2. گرگین در بارگاه اول افراسیاب به بیژن و خجسته  با جمله «حرف های خوب بزنید » یاد آوری قسمت جا انداخته صحنه اشان را کرد.
  3. خجسته تذکر آقای کارگردان را عمل کرد همان جا هم یواش روبه او کرد گفت : درست شد؟!
  4. منیژه امشب در روایت داستان فرنگیس گفت : گرسیوز فرگیس به تازیانه می بست و با چوب می زد. در صورتیکه می باسیت می گفت: گرسیوز،  فرگیس را به چوب بست و با تازیانه  زد. !!!!
  5. گیو بعد از ضامن شدن رستم برای گرگین نزد کیخسرو هنوز او را نبخشید است و موقع خارج شدن گرگین او را نگه می دارد و گرگین می گویید دیالگ اضافه نکن درد گرفت.  امشب گیو چهارپایه را برداشت و طرف او رفت و بلبل که اینجا حاجب دربار است  فریاد می زند یواش لباس ها خراب می شه!!!
  6. دایه در صحنه ی تغییر میزانسن  داده شده ایستاده است جلوی گرسیورز. گرسیورز موقع دیالگش گفت : کنار رو مرا ماسکه کرده ای!!
  7. فرادا سه شنبه ساعت 16:30 رونمایی از کتاب تقلید نامه با حضور سرکار خانم لاله تقییان در کافه تئاتر سنگلج یادتون نره

چهارده : اجرا تقدیم شد به حکیم توس و شاهنامه دوستان

امروز اول از همه در کافه تئاتر سنگلج جشن رونمایی کتاب تقلیدنامه با حضور سرکار خانم لاله تقییان برگزار شد. اهالی مهربان کافه با چایی ترش های معرکشون از مهمان عزیز پذیرایی کردند تا با تاخیر جلسه شروع شد.  خانم تقییان در مورد این نکته که چاپ این گونه سند ها چقدر لازم و ضروری است و این کاری که آقای فتحعلی بیگی انجام می دهند و سند هایی که به دستشان می رسد رابه چاپ می رسانند را تمجید کردند.  رونمایی کتاب خوبی برگزار شد اما آقای کتاب فروش تماشاخانه همکاری لازم را برای فروش با تخفیف این کتاب نکردند. گرفتن مجوز برای فیلم برداری و عکاسی از برنامه هم جای خودش را داشت.  امروز یک برنامه دیگر هم داشتیم. عزیزانی از بنیاد فردوسی آمدند و در یک مراسم کوتاه با حضور استاد منصور وفایی نقاش بر جسته ی قهوه خانه ای، یاسر موحد فرد دبیر کل بنیاد فردوسی، جواد حیدری پور رئیس فرهنگسرای اندیشه،خانم علومی به نمایندگی از کمیسون ملی یونسکو و...  نکوداشتی را به پاس یک عمر فعالیت استاد داود فتحعلی بیگی در زمینه ی شاهانامه و هنرهای نمایشی مرتبط با آن انجام دادند. به خاطر این مراسم آقای معاون تماشاخانه مهربانی کردند و زود تر تماشاچیان را به سالن راه دادند و پنج دقیقه ای  نمایش را با تاخیر شروع کردیم. اما اجرای امروز هم دارای نکات خاص به خودش بود

  1. اجرای بیژن و منیژه دارای اموزهای بسیاری برای دیگران بود.  برای نمونه بیژن امشب چون منیژه دیشب جمله ای را دو قسمتی را جابجا گفت او هم دست به کار شد و ندرد کسـی پوست بـر من مگر     همی سیـری آید تنش را ز سر را اشتباه گفت.  از آن جالب تر آقای تماشاچی بود که او هم به مانند خانم تماشاچی دیشب بسیار خوش خنده و محو در کار بود و نظر هایی بلند بلند می داد و افسوس خوردنش برای یاسمن و منیژه دیدنی بود
  2. فصل امتحانات میان ترم دانش آموزان است.  این موضوع به غیر از اینکه روی تماشاچی سالن تاثیر گذاشته است.  ملکه را هم مجبور کرده گریم کرده در اتاق بنشیند و با پسرش – نقش پسر کاروانسرا دار را بازی می کند- درس ها و امتحان فردا را مرور کند.
  3. یکی از جلوه های اجرایی تعزیه که در این جا هم آقای کارگردان استفاده کرده است. زخمی نشان دادن بازیگر به وسیله ی پارچه سفید دوا گلی زده شده است. برای صحنه که صنوبر پیش افراسیاب می رود تا خبر چینی کند به غیر از تغییر لباس با بستن ان پارچه سفید دوا گلی زده شده زخمی شدن بر اثر تازیانه نیز به خوبی تصویری شده است.
  4. از مهمان های امشب پسر استاد رضا کرم رضایی بود.  قرار بود همراه پدر عزیزشان بیایند ولی کسالت پدر اجازه نداد.  از دیدنش به یاد بازی های زیبا و ترجمه ها خوب از نمایشنامه ها و دیگر فعالیت های ماندگار استاد کرم رضایی افتادیم و برایشان طول عمر و صحت و سلامت از خدا خواستار شدیم.
  5. سهمیه بلیط مهمان گروه یک ردیف کاهش یافت!!!!
  6. خانم مدیر صحنه به علت بیماری روز دومی است که سر اجرا نمی آید. «خدایا زودتر سلامتی کامل را برایش مقدر بفرما»آمین
  7. بازهم از اهالی مهربان کافه تئاتر سنگلج مخصوصا آقای بلند قد، با لبخند همیشگی پنهانش ممنونیم

پانزده: اجرا ها به نیمه رسیده

امروز آخرین روز کاری در تهران برای ادارات دولتی است.  و چهار روزی تعطیلی در راه است. خیابان ها شلوغ و مترو هم بماند. تا ساعت 5:45  بیشتر بازیگران در تماشاخانه حاضر بودند. اما هنوز گیو و رضا نرسیده بودند.  طرفای ساعت شش و ربع بود که آمدند.  به علت ترافیک و ازدحام زیاد دیر رسیندند.  آن دو از عوارضی کرج تا تماشاخانه را با موتور آمده بودند. به غیر از سرما واز بین رفتن کفش رضا. استرس زیادی داشتند. گیو چند دقیقه ای راه رفت تا کمی آرام شد و برای قسمت معرفی که بلبل می کند داخل نیامد تا کمی آرام گرفت و گریم کرد و به روی صحنه امد

  1. تماشاچی امروز ابتدا خیلی ساکت نشسته بودند اما وقتی یخشان باز شد دست که می زدند هیچ در رِورانس به جای خجسته نیز آقای کارگردان را فر خواندند و برایش دست زدند.
  2. گیو امروز بازی متفاوتی را از خودش نشان د اد صحنه های احساسی، نگرانیش برای بیژن و... . به قول یکی از دوستان خدا کنه همیشه با موتور بیاد کلی استرس داشته باشه!!!
  3. آقای کارگردان در قسمت زنجیر پاره کردن امشب بعد از دعواهایی که کرد از پله های سن آمد پایین و بازیگران به دنبالش تا برش گرداند چند ثانیه ای سکوت در سالن حکم فرما شد. همه روی سن برگشتند. آقای کارگردان ادای آنها را در آورد که آخه اینم شد کار خنده و تشویق تماشاچی جای سکوت را گرفت
  4. آقای روابط عمومی امشب هم مهربانی کردند و تعدادی بلیط مهمان اضافه بر یک ردیف دادند. به قول خجسته دمشان گرم.
  5. در رِورانس امشب خجسته یه جمله خیلی قشنگ گفت «الاهی همیشه دست ها همه به هم بخوره و هیچ وقت روی هم نخوره"آمین

شانزده:اجرا در یک روز سرد نیمه برفی

امروز در مناطقی از تهران برف بارید اما سرمای برف آمده نصیب ما و اهالی تماشاخانه سنلگج شد. سالن امروز نسبتن پر بود سرما روی تماشاچی امشب خیلی زیاد اثر گذاشته بود تا نیمه های اجرا فقط خنده هایی کوتاه و تک توک دست زدن هایی داشتیم.  از نیمه به بعد خنده ها ی مداوم و دست زدن هایی بود که قطع نمی شد.  امشب آقای بازیگر نقش خجسته کمی خسته بود. موقع ورود به تماشاخانه لبخند همیشگی اش را به لب نداشت تا جایی که صورتش را سیاه کرد همه چیز را فراموش کرد و همان خجسته همیشگی شد. حتی دو سه تا شیرین کاری تازه هم اجرا کرد.  شاغلام مثل هر پنجشنه امروزهم دست پر اومد خدا همه ی عزیزان در خاک را بیامرزد

  1. اگر بیشتر از دو بار یایید این اجرا را ببیند به تکه های خنده دار کوچکی بر می خورید که آقای کارگردان یا خانم نویسنده انها را کار نکرده اند.  در این مقوله سهم نگهبان ها از همه بیشتر است.  آنها در صحنه ای برای دستگیری بیژن همراه گرسیورز به قصر منیژه وارد می شوند و بیژن را دستگیر می کنند.  تا لحظه ی دستگیری همه چیز طبق تمرین ها پیش می رود اما تا بیژن را دستگیر می کنند خشم چهرشان تمام می شود و به مجسمه ای  با چهره ی بِت تبدیل می شود.  بیچاره بیژن در این صحنه حرص می خورد عصبانی است و تلاش برای رهایی می کند اما آنها هیچ واکنشی در میمیکشان پیش نمی آید.
  2. خجسته در صحنه ای که منتظر بیژن در پشت صحنه است با جلوه ای از نمایش های ایرانی که گذشت زمان را از زبان بازیگران و گفتگو هایشان می فهمیم.  ابتدا به بیژن می گوید بیژن بیا د اره غوبور –غروب- می شه بعد می گفت: بیژن بیا شب شد الان دلنوازان شروع می شه امشب گفت : بیا گاو صندوق شروع می شه. یه خورده بعد می گه نخیر فردا باید تکرار شو ببینم و ادامه می دهد گذشت زمان را روایت می کند.
  3. خجسته در موقعی که افراسیاب دستور می دهد سر آنها را جدا کنند به افراسیاب می گویید اجازه بده تا بچه اش به دنیا بیاد بعد و از جایش بلند شد دامنش را بالا کشید عین خانم های باردار و گفت در ایران ما زن ها ماهی یکبار می زایند ولی مردا روزی ده بار.  خانم های تماشاچی همه دست می زند افراسیاب می پرسد چگونه و خجسته می گوید : یگونه زیر بار کرایه خونه، خرج ومخارج دانشگاه بچه هاشون، در آوردن پول که گیو حرفش را قطع می کند مسائل سیاسی اجتماعی ایران به ما ربطی ندارد.
  4. خانم مدیر صحنه امشب به سر اجرا آمد و بیماریش بهبود پیدا کرده و لی شادابی همیشگی شو نداره. همه آرزوی سلامتی کامل برایش کردند.

هفده و هجده: دو اجرا در یک روز

بر طبق قرار داد اجرایی گروه تماشا باید سی اجرا از مجلس سیاه بازی بیژن و منیژه را اجرا کند.  به خاطر دو سه شنبه ای که اجرا نداشتیم و بر خورد زمان اجرا با ماه محرم آقای کارگردان و مدیریت تماشاخانه قرار گذاشتند که امروز و یکشنبه دو اجرا داشته باشیم.  برای همین تمامی افراد گروه  به جز اهالی خانه ساعت 15 در تماشاخانه آماده ی اجرا بودند.  اجرای اول را قرار بود برای کارمندان شهرداری و خانواده هایشان اجرا برویم.  ظاهرن تمام صندلی ها رزو برای انها شده بود.  بازیگر کیخسرو با آقای معاون تماشاخانه صحبت کرده بود تا اگر سالن پر نمی شود با دوستان بازیگرش که در تئاتر های سطح تهران همزمان با گروه تماشا اجرا دارند دعوت کند تا هم انها که دوست دارند کار را ببینند و هم سالن خالی نرود. آقای معاون طبق قول شهرداری چی ها که سالن پر می شود موافقت نکرده بود.  عصر که آمدیم نزدیکی های اجرا هنوز ده نفری بیشتر نیامده بودند.  بازیگر کیخسرو که آمد و انها را دید سری تکان داد و از تاسف تمام نفس اش را یک جا خالی کرد. به هر حال انگار در این مرز و بوم  این چنین است.  بازیگران گریم کردند و قرار شد فقط  قسمت های بیژن و منیژه را اجرا کنیم و شاغلام آمد خوش  آمد گفت و نمایش شروع شد.

  1. سالن چها ردیف پر بیشتر نداشت.  باید می بودید و خشم را در چشم های کیخسرو در موقع دیالگ گفتنش می دیدید.
  2. به قول بچه کاروانسرا دار اینها- تماشاچیان- قرار بوده برند مسجد سر کوچه برای ختم و روضه اشتباها ً به تماشاخانه آمده اند.  آنها نمونه ی کاملی از تماشاچی نما بودند. با گوشی همراه فیلم می گرفتند، تنقلات می خوردند،لیوان یک بار مصرف را در دستشان مچاله می کردند، از همه بدتر فرد دوربین به دستی بود که از لطف آقای روابط عمومی سوءاستفاده کرد و با فلاش عکس گرفت و بیشتر از همه از همکاران و خانواده هاشون عکس گرفت!!!!
  3. صحنه کاروانسرای بین راهی را هم حذف کردیم.
  4. گیو در صحنه ی کارونسرا گفت از ایران چوب زعفران آورده ایم؟!
  5. اینقدربازیگران از برخورد تماشاچی نماها شاکی شده بودند که سروته اجرا را هم آوردند
  6. اینقدر فضای اجرای بدی بود که آقای نور و آقای صدا هم اتاق هایشان را ترک کرده بودند ومیکروفن خانم همخوان قطع بود و ایشان در جلوی در تماشاخانه ایستاده بودند.
  7. اجرا اینقدر بد بود که یک بار حال خانم همخوان و یک بار منیژه بد شد و شربت های شیرینی که آقای کافه تئاترسنگلج درست کرد حالشان را بهتر کرد.
  8. آقای بازیگر مرد ارمنی که تازگی ها okگفتن از دهانش افتاده در فاصله بین دو اجرا گفت عجب اجرا fast بود ! همه خندیدند

اما اجرای دوم در سالنی پر و با تماشاچی بافرهنگ

شاغلام امروز یک مهربانی بزرگ هم کرده است. نان بربری خوشمزه ای خریده تا میان دو اجرا همه با پنیر برای عصرانه بخورند. جای همه تان خالی با چایی عصرانه ای خوشمزه شده بود. تماشاچیان نشستند. علی کمونچه هنوز کاملن شروع کرده نکرده بود صدای بشکن ها نوید یک اجرای گرم رو می داد.

  1. محسن خان میرزاعلی و دوستشان امشب آمدند و در کنار ما روی صحنه در ایوان خانه نشستند و نمایش را تماشا کردند.
  2. خجسته در دوجای نمایش محسن خان میرزا علی را صدا زد.  اولین بار در گزارش دلاوری های امیر گرگین گفت«خدنگ مارکش با مار گشت جفت»و یک بار هم در صحنه ای به بیژن گفت : اونا کاری نمی تونن بکنن من تو نقل مرشد میرزا علی شنیدم تو رو می ندازند تو چاه....
  3. آقای کارگردان برای مهمان هایش امشب بلیط خرید!!!!
  4. خجسته  در این اجرا فوق العاده بود و گریز هایش دست های بسیار گرفت و تکه کاری و جلوه هایی کامل از سیاه  تخت حوضی را به نمایش گذاشت. مخصوصن رقص انتهای نمایش که عالی بود.
  5. یکی از بهترین حُسن های گروه تماشا این است که همه به هم کمک می کنند تا اجرایی بهتر داشته باشند و تجربه ها و دانسته هایشان را ه هم انتقال می دهند.  افراسیاب بعد از صحنه ی کاخ منیژه که بیرون آمدند نکاتی را به نگهبان ها گفت که هم ایستایی شان را اصلاح کنند و هم جلوی حرکت آنها را نگیرند
  6. با اینکه تعدادی از صندلی های کافه تئاتر به صندلی های سالن اضافه شده بود و تعداد کودکان در سالن هم در هر ردیف حداقل یکی بود.  بی هیچ مشکلی نمایشی خوب به اتمام رسید و دست زدن های نهایی تماشاچیان خستگی را از تن هم در برد

نوزده و بیست: دو اجرا در روز عید با شادی تماشاچیان

امروز عید غدیر است.  شادی در بین همه موج می زند. هوای ابری و لطیف اطراف تماشاخانه بر شادی ماافزوده تنها صدای پرندگانی را کم دارد که در پایتخت چند ماهی است کم شنیده می شود. همه سر ساعت آمدند و بعد از سلام و احوالپرسی، عید را به هم تبریک گفتند و برای گریم و تعویض لباس به اتاق هایشان رفتند.  اجرای اول امروز مثل دیروز برای کارمندان شهرداری بود.  همه نگران بودیم که مثل جمعه با سالنی خالی و تماشاچی نما رورو باشیم.  اما این عزیزان از زمین تا آسمان با تماشاچی نما ی جمعه فرق داشتند.  سالن پر نشد اما خوش رو و با فرهنگ نمایش را تا انتها دیدندو لذت بردند.

  1. کیخسرو لباس هایش را به خانه برده بود تا یرای امروز شسته باشد اما طق عادتش امده بود و لباس را در خانه جا گذاشته بود تا رسید به تماشاخانه و گیریم شد لباس ها را آژانس آورد و بیشتر از همه خودش حرص خورد و نگران بود.
  2. تعدادی از بازیگران امروز و یا دیشب آفیش بودند و بعضی هم دیشب اجرا و یا اینکه از صبح سر تمرینی بودند و ظهر بازبینی داشتند.  خسته بوند اما تا لباس می پوشیدند و روی صحنه می رفتند همه چیز فراموش می شد. تنها گیو است که چهار و پنج روزی است، استراحت کافی نداشته، فاصله های بین صحنه های بازیش را پشت صحنه می خوابید.
  3. علی بلبل امروز را زودتر آمده بود و به بازرگان سوم کمک کرد تا مقداری با ایستایی بهتر در صحنه و استفاده ی بهتر از اسباب صحنه بتواند بازی بهتر را انجام دهد.  در اجرای قبلی بازرگان سوم در خروج از صحنه کیسه پولش باز شد پول ها ریخت او هم پشت به تماشاچی همین جور سکه جمع می کرد و حواسش به صحنه نبود که نبود.
  4. اجرای امروز را هم مختصر رفتیم.  حتی رستم به منیژه اجازه نداد شمع بچیند و روشن کند و بعد وارد شود.  میان موسیقی وارد شد.  خانم همخوان از تعجب بیرون امد و به قول خجسته ادعای شرف داشت.
  5. باتری میکروفن خانوم همخوان را دوست همیار صحنه فراموش کرده بود تعویض کند. در بین اجرا و در روز تعطیل پیدا کردن باتری هم ماجرایی داشت گفتنی....
  6. افراسیاب که به خاطر اجراهای شبانه اش هر شب زود تر می رود و پایان نمایش را در اجرا ها ندیده است.  در گوشه ای نشسته بود.  اجرا از موقعی که از صحنه بیرون می رود تا انتها تماشا کرد.

اجرای دوم  در هوایی بارانی

بلاخره آسمون بغضش ترکید و شروع به باریدن کرد. ایشالا دل هیچکس مثله هوای امروز نگیره.  بارون خیلی خوب می بارید و ترس نیامدن تماشاچی را همراه داشت ولی سالن پر شد.  عصرانه ی بین دو اجرا آماده بود اما بوی بدی پشت صحنه می آمد آقای عملیات صحنه اسپری خوش بو کننده اش را آورد ولی تمام شده بود.  مقداری آب در آن ریخت و به دیوار های آنجا خوش بو کننده زد تا کمی قابل تحمل تر بشود.

  1. در اجرای امشب چنتا مهمان عزیرهم داشتیم.  آقای طراح صحنه، آ قای جواد انصافی که برای اجرای جشنواره صندق نمایش را به ما قرض دادند، آقای علی رامز با لبخند همیشگی یشان که دلگرمی بخش است - من بادیدن ایشان به یاد استاد اکبر رادی می افتم -. آقای پژمان کاشفی – قسمت بشه یکی از ترناهایی که می زنه بخورید-هم که از روی صحنه کار را دیدند.
  2. بازیگر پیران ویسه امشب به کمک دوستان پشت صحنه رفت و لیوان های چای را شست.  چایی دم کرد.
  3. خجسته در جایی که از دلاوری های امیر گرگین در برابر سردار قدوس می گوید تصویر سازی برای یکی از دیالگ هایش کرد که  به غیر از تماشاچیان خنده ی روی صحنه ها را هم همراه داشت
  4. بازرگان یکم بعد از اینکه منیژه پاسخ مثبت به خواسته اش نمی دهد و می رود.  شروع به جمع کردن نوشیدنی اش می کند.  امشب این کار را طوری انجام داد دیدنی.
  5. تماشاچیان امشب پانزده بار دست زدند.

بیست ویکم:اجرا در روز دانشجو

امروز شانزدهم آذر ماه و روز دانشجو بود.  به همه ی دانشجویان ایران دوست تبریک می گم. هوا بعد از اینکه دیشب یه د ل سیر گریه کرده هنوز غصه داره و دلش گرفته است. ابرهای کدر همه آسمون و پر کرده است.  تماشاچی امشب زیاد نبودند.. دانشجوهای گروه امروز دوساعتی زودتر در تماشاخانه حاضر بودند اما هیچ کس نبود تا به آنها یک تبریکی خشک و خالی بگوید آنها هم در کنار بوی نامطبوع که در پشت صحنه می آمد و آقای امکانات صحنه هم نبود تا با اسپری را با آب قاطی کند و بزند کمی از شدت بوی بد کاسته شود. آقای کارگردان همه را جمع کرد و تذکراتی را داد وتاکید کرد به تعداد تماشاچی ها کاری نداشته باشید و کارتون را با کیفیت همیشگی اجرا کنید.  اقای گیشه می گفت رزرو داشتیم اما تماس گرفتند و لغو کردند. اما خیلی تماشاچی خوبی بودند

  1. مسئول اتاق نور از امشب تغییر کرد.  آقای مجید ناخدا از تئاتر شهر آمدند.  در اجرای خم بازی قصه ی بخت آقای کارگردان نور پردازی خوبی را کرده بودند.  ولی شادابی همیشگی اش را نداشت....
  2. از شبکه پنج تهران برای تهییه خبر آمده بودند.  باچنتا از بازیگران و آقای کارگردان مصاحبه ای انجام دادند. اما نکته جالب اینکه از مجلس سیاه بازی خبر تهییه می کردند ولی با خجسته بدون لباس و صورت سیاه مصاحبه کردند.  تصاویری هم که از نمایش گرفتند طوری بود که خجسته در ان نباشد تا بتوانند پخش کنند. !!!!!!!
  3. پسر کاروانسرا دار در حادثه ای که یکی از بازیگران سیگار به دست داشت با دیگری سلام و علیک می کرد خاکستر سیگار در لباس اش افتاد و سزیع به دادش رسیدند و سوختگی روی پوستش ایجاد شد. شکر خدا همیار صحنه بیرون بود وپماد سوختگی خرید و آمد. پماد را روی بدنش کامل مالیدند سریع لباس پوشید و گفت من باید الان روی صحنه باشم و رفت.
  4. خجسته در تعریف دلاوری های امیر گرگین امشب تعداد سپاهایان دشمن را دبیست و پیست و دو فنر گفت و حرکت گردنش و لب هایش دیدنی بود. در ادامه در جایی می گوید سپاهایان دشمن شیشکی بستند. کیخسرو می پرسد: شیشکی دیگر چیست؟گرگین شیشکی می کشد که قربان فکر می کنم این باشد.  تا دیشب کیخسرو می گفت :صدایش خوب است می گوییم در خزانه نگهداری اش بکنند اما امشب گفت امیر گرگین به تو تقدیمش می کنیم.  گرگین هم جواب داد قربان از اینها بسیار داریم می خواهید بقیه را به شما تقدیم کنیم. !!
  5. گرگین در موقع  ورود مرد ارمنی اسمی را زیر لب با آهنگ اسم های ارمنی می گوید.  بقییه اند که با زور جلوی خنده ی خود را می گیرند.  اما پیرمرد ارمنی سر پایین می اندازد و جلوی خود را می گیرد و دیالگ می گویید.  خدایش خیلی حسش بهتر شده است.
  6. خجسته در شکارگاه رجز خوانی برای کشتن گراز ها می کند. گرگین به او می گوید تو می توانی. خجسته جواب داد من خیلی گراز کشتم. پدر تو رو هم کشتم. گرگین اعتراض می کند او سریع درستش می کند که با پدرت گراز کشتیم
  7. گرگین در بارگاه دوم کیخسرو اتفاقاتی در شکارگاه را به شیوه ای نقالی تعریف می کند. در نقالی اگر در مورد آمدن فردی با اسب صحبت کنند نقال صدای پای اسب را در می آورد.  گرگین گفت : گراز اندر آمد به گردار کوه   نه یک یک که هر جا گشته کرور   بعد صدای پای گراز ها در آورد.  زِرت قِرت زرت قرت زارت و..... . امشب در این صدا در اوردن کاری کرد که کیخسرو تا پایان صحنه برای اینکه جلوی خودش را گرفت تا نخند سیاه شده بود و بیرون که آمد در اتاق تعویض لباس کلی خندید.
  8. از نکته های جالب پشت صحنه برای اینکه اجرا به عادتی تبدیل نشود و بازیگران با هم صحبت می کنند و دنبال نکته های جدیدی می گردند.  خجسته با کیخسرو در مورد صحنه ی ابتدایی رخوردشان صحبت هایی می کرد و از تجربیاتش می گفت.  شنیدنی بود
  9. به میانه اجرا رسیده بودیم که فهمیدیم باران می اید اما نه از صدای برخورد باران با شیشه یا صدای ناودون ها بلکه از چکه های سقف تماشاخانه........

بیست و دو: اجرایی پر از گیرکردن های زبان

هنوز هوا دلش گرفته است و غم دارد.  حتی بغضش تا پایان اجرای ما هم نترکید. امروز تعدادی از دانشجویان خانم گریمور برای دیدن نمایش آمده بودند. سالن پر بود.

  1. ترافیک شهری امروز تعجب آور بود.  چون هم تعدادی از با زیگران و هم تعدادی از تماشاچیان دیر رسیدند حتی یک خانواده ی محترم در پایان بارگاه اول کیخسرو رسیدند.
  2. تقریبن تمام بازیگران امشب زبانشان گیر کرد و دیالگ هایشان را در حد دو کلمه جابجا گفتند. مثلن گیو گفت: بیژن(سری تکان داد) گرگین حیلت می کند.
  3. در صحنه ی کاروانسرا ی بین راهی وقتی بازرگان اول و دوم بحث شان بالا می گیرد.  بازرگان اول تا دیشب چوبی را از بلبل می گرفت و به طرف بازرگان دوم حمله می کرد.  اما امشب بلبل با آقای کارگردان هماهنگ کرد و جارو را به او داد.  بازرگان اول کمی مکث کرد وبعد جارو را گرفت و حمله کرد اینکه چه طور جلوی خنده شان گرفتند بماند.  بازرگان دوم بعد از گرفتن جارو آن را در بازی خودش جای داد.  صحنه تمام شد و بیرون آمدند و یه دل سیر خندیدند.
  4. در صحنه ی کاروانسرا جر و بحث میان کاروانسرا دار وزنش بالا می گیرد و به داد و فریاد تبدیل می شود و خجسته به آنها پیوندد که چه خبر است مگه اینجا کاروانسرا است شما فرهنگ آپارتمان نشینی ندارید ؟اما امشب زن کاروانسرا دار شروع کرد به فریاد زدن تا رستم و گیو آمدند بلند شوند خجسته دستشان را گرفت و که نروند و زن کاروانسرا دار همین طور ادامه می داد و زیر چشمی مواظب بود که آنها کی می آیند تا آمدند وبقییه که در این صحنه نقشی نداشتند از خنده قرمز شده بودند.
  5. اجرای امشب آ قای عزت اله رمضانی فر با بازی های شاد به یادماندنی اش و آقای حلمی وآقای فتح اله طاهری مهمان ما بودند.  آقای رمضانی بعد از پایان اجرا به روی صحنه آمدند و در مورد گذشته ها و نمایش های تخت حوضی گذشته در عروسی ها صحبت کردند.

بیست و سه :اجرایی در یک روز کاملن بارانی

بر خلاف دیروز از صبح آسمون شروع به باریدن کرد. پیوسته با قطرات کوچک دوست داشتنی اش بغض اش را رها کرد.  اما این بارش موجب افزایش ترافیک شهری می شود و از هم امشب تعدادی از تماشاچیان با تاخیر آمدند.  آقای کارگردان قبل از اجرا همه را جمع کرد و نکاتی را به آنها متذکر شد.

  1. آقای روابط عمومی امروز بازهم مهربانی کردند وتعداد بیشتری بلیط مهمان دادند.
  2. در بین تماشاچی های امشب معاون شهرداری منطقه12 هم حضور داشتند.  ایشان در پروژه بازسازی تماشاخانه کمک های زیادی کرده بودند.  در قسمت معرفی در باریان بعد از اینکه بیژن، کیخسرو را نشان می دهد می گوید شهریار است.  خجسته می گوید : شهردار است  اِ آقا ایتن تونل توحید چی شد ؟ نگاهی به گیو کرد و گفت : اینم که آقای معاون قول داده دوباره به اینجا کمک کنه.  در انتهای نمایش هم آقای کارگردان اجرای امشب را به اقای معاون و تمامی کسانی که برای آبادانی مکان های فرهنگی ایران تالاش می کنند تقدیم کرد.
  3. در بین تماشاچیان امشب خانواده یکی از همیار صحنه ها هم بودند. از برکت حضورشان همیار صحنه بیشترین زمان را روی صندلی نشست. در صحنه ی نگهبان های با ایستایی متفاوت تری از گذشته روی صحنه ایستاد.  حتی با خجسته هماهنگ کرد که در صحنه ی سر چاه حال که گرگین نیست او به جایش را بگیرد وخجسته با او تکه کاری کند.  خجسته هم با لبخندی قبول کرد. اما همیار صحنه ی عزیز در پشت صحنه جمله گفت تاریخی منیژه در دیالگی می گوید : منیژه منم دخت افراسیاب برهنه ندیده تنم آفتاب.  همیار صحنه پرسید این بیت مال فروسی ِ؟!
  4. زن کاروانسرا دار به کاروانسرا دار گفت برو از انبار شهر خرید کن بیا. ولی جمله را طوری گفت که انگار باید از فروشگاه شهروند خرید کنند.  گروه موسیقی و خنده شان دیدنی بود
  5. گیو خسته و سرما خوره است.  صدایش هم خشی برداشته.  در صحنه ی کاروانسرا خجسته که باید در صندوق می رفت به رستم گفت : اینو بفرستید کسالت داره.  وقتی هم بیرون آمد به گیو گفت کسالت رفع شد.
  6. یکی از تماشاچیان که شب های قبل با پسر بچه اش امده بود را دیدم.  برایم تعریف کرد که پسرش رفته زغال پیدا کرده و صورتش را سیاه کرده و ادای خجسته را در می آورده است.

بیست و چهار : اجرا در آخر هفته ای آرام

آسمون بد جور دلش گرفته و خیال باز شدن هم نداره.  فکر کنم باید بریم توی هموای آزاد نمایشمون را اجرا کنیم تا آسمون هم دلش باز بشه و بخنده و خورشید خانوم رخ بنمایند که دلمن براشون خیلی تنگ شده.

  1. آقای کارگردان نکته ای را با خجسته مرور کرد تا در صحنه ی ورود به چادر منیژه کارکند که واقعن بار کمدی صحنه را افزایش داد.
  2. خجسته در صحنه ای که دایه صنوبر را فرا می خواند تا لباسی برای خجسته بیاورد به او می گوید سماور آمد و قبل از پوشیدن لباس به او گفت : من می یام خاک توسریت  باهم اسفناج می کنیم می ریم ماه لجن.  صنوبر بود که با دهان باز نگاه می کرد که چی می گی ؟
  3. زن کاروانسرا دار هر شب یک منوی غذایی خاص برای رستم رو می کند. دیشب بوقلمون با کباب برگ بود.....
  4. آقای جابر تواضعی در روزنامه ی جام جم امروز پنچشنبه،صفحه ی آخر مطلبی روزنامه نگاری در برای نمایش ما نوشته است. در نوع خودش جالب است
  5. خدا همه ی رفتگان خاک را بیامرزد امروز استاد فرامرز پایور استاد سنتور نواز هم رفت. یکی از همیاران صحنه هم قبل از اجرا خبر دار شد عزیزی را از دست داده است.  همه ناراحت شدیم اما او تا پایان اجرا ماند و بعد رفت.....

بیست و پنج: اجرا در سالنی پر و با حضور جمعی از هنرمندان

انگار این آسمون خیال نداره اخماشو باز کنه و اجازه بده ما خورشید خانم را ببینیم. به هر حال امروز تماشاچیان تمامی صندلی ها را رزرو کرده بودند حتی تعدادی از ازیگران برای مهمان هایشان بلیط خریداری کردند.

  1. پیران ویسه چند روزی است سردماغ نیست.  اجرا شروع شده می آید و گریم می کند و پشت صحنه تنها می نشیند تا نوبت نقشش برسد و بعد از بازی هم لباس می پوشد و زودتر از همه می رود. با کسی هم حرف نمی زند.  امیدواریم زودتر دواره همان شادابی گذشته اش را باز یابد.
  2. بلاخره بنر جلوی تماشاخانه را رضا نصب کرد.  رضا با کت و شلوار بر بالای چهارچوب و جملاتی که زیر لب می گفت تا بنر را نصب کرد شنیدنی و دیدینی بود.  از طرف مقابل از زبر کار درفتن گنجور که نردبان را نیاورد و بالای چهارچوب نرود.....
  3. حاجب چند شبی است دیگر در نقل گرگین  اُه اُه اُه نمی گوید به جایش از خجسته هی می پرسد اونا چند نفر بودند و خجسته جواب می دهد دیپستُ پیستُ دو فنر.  در جایی هم که گیو لباس گرگین را می گیرد می گوید بخت با تو یار بود که آنها تو را بخشیدند و گرنه به یزدان پاک سوگند..... او بلبل می شود که هو لباسا، یواش، بعد از اینکه گرگین  به گیو می گه دیالگ اضافه نکن درد گرفته، بلبل می گه زور نزن بازیتو درست کن.
  4. یاسمن امشب در صحنه ی پایانی گریه کرد و اشک هایش سرازیر شد اما از یکی از چشمها اشک آمد.  یاد این شعر افتادم.  یک چشم من اندر غم دلدار گریست   چشم دگرم حسود بود بود نَگریست     چون روز وصال امد او را بستم    گفتم نَگریستی نباید نِگریست
  5. قسمت زنجیر پاره کردن امشب هم به یاد ماندی بود.  بعد از ورد آقای کارگردان هنوز تماشاچیان می خندیدند وجدی بودن قضیه را باور نکرده بودند تا اینکه ایشان فریاد زدند یکهو سالن را سکوت فرا گرفت حتی تعدادی که در جشواره نیز کار را دیده بودند برای آرام کردن ایشان نیم خیز شدند. آقای کارگردان نعل وارونه را که زد سوت و کف و خنده تماشاچیان بود که به هوا رفت و خجسته گفت : این خانه از بنیان خراب است!!!!
  6. تماشاچیان انگاربه تذکرات در مورد ممنوع بودن فلیم برداری و عکس برداری توجه ای نمی کنند.  امشب یکی از تماشاچیان - از تئاتری های استان مازندران هم هست - متاسفانه ازبازی پیر مرد ارمنی باگوشی همراهش فیلم برداری کرد وآقای مسئول سالن را مجبوربه برخورد کردن.
  7. در اجرای امشب آقای علی فتحعلی که پیش پرده خوانی ها و آهنگ های نمایش های سنتی و پیش پرده خوانی ها  را به خوبی می دادند و سالهاست که قول دادند جمع آوری و اجرا و ظبط می کنند همراه با آقای رحمت امینی(مدیرگروه تئاتر دانشکده هنرو معماری)،آقای زینلو (مترجم)،بانو فریده دریامج(بازیگر) وآقای فرشید زارعی فر(بازیگر)و تعدادی دیگری از هنرمندان بودند.....

بیست و شش : شروع شمارش معکوس

دیروز ابرهای آسمون یه چند ساعتی رو به خورشید خانم مرخصی دادند و ماها دلخوش شدیم ولی فقط لبخند به لب ما اومد وبس. چون امروز دوباره ابرها با قدرت جلوی آمدن نور را گرفتند.

یکی از نگهبان ها برای صحنه کاروانسرا ی بین راهی پیشنهادی داشت.  او می خواست خودش هم در ان صحنه حضور داشته باشد. آقای کارگردان فکری کرد و به دنبال راهی گشت تا او هم به ان صحنه اضافه شود و تعادل صحنه هم بهم نخورد. بلاخره قرار شد او که روی پله ها می نشسته و بازرگان یکم چوب را از دست او می گرفته جلیقه ی زردی را بپوشد همان پای پله ها بنشید و بازی در سکوت بکند تا آنجا که چوب را از دستش بگریرند.  یکشنبه بلیط تماشاخانه نیم بهاست و استقبال تماشاچیان خوب ِخوب.

  1. امشب زیبا یی اجرای نقل گرگین در بارگاه دوم کیخسرو را تماشاچیان با تشویقشان تایید کردند.
  2. در بارگاه سوم کیخسرو گرگین با چوب بردوش و زنجیر بسته شده به صحنه می آید و به پای رستم می افتد امشب چوبش به رستم خورد و درخواستش را گفت. رستم گفت : تو که رستم را از بین بردی.... !!!
  3. افراسیاب در صحنه ای دستوراتی را پشت سرهم به گرسیورز می دهد و اوهم همین جور بله قربان می گوید. افراسیاب امشب در بین دیالگ هایش کلمه ای را گفت که تا به حال نگفته بود و خطابش به گرسیورز هم مثل یه فرمانردار حلقه بگوش بله قربان را گفت!!!
  4. رستم که در اولین ورودش به صحنه با خنده ی تماشاچیان روبرو می شود.  امشب گفت خنده داره.....
  5. خانم نویسنده و خانم بهناز مهدی خواه امشب در بین تماشاچی ها بودند.

بیست وهفت: اجرا در سالنی پر اما...

مثل اینکه این روز ها قدرت ابرها بیشتر از خورشید خانم شده و دارن برای خودشون تو آسمون حکومت می کنند.

آقای کارگردان امشب مقدار پولی را که گرفته بود آورد تا بین اعضای گروه قسمت کند.  البته یک دهم مبلغ قرداد بود.  به قول یکی کاچی بعض هیچیه...  امشب سالن پر بود ولی صد رحمت به همان نیمه پر های وسط هفته.  تماشاچیان امشب بر خلاف دیشبی ها تماشاچی نماهای زیادی در مابینشان بود.  تعدادی که دیر رسیند و سر اجرا باهم حرف می زدند و باآقای مسئول سالن بر سر جای نشستن و خوراکی نبردن در سالن چه بحث ها که نمی کردند.

  1. شاغلام بلاخره بعد از بیست وشش تا اجرا در خوش آمد گویی اش به جای بوفه گفت کافه تئاتر. البته چند روزی است که دیگه آقای بلند قد، با لبخند همیشگی پنهانش را در کافه نمی بینیم هرجا هست شاد و سلامت باشد.
  2. گنجور در ترافیک شهری گیر کرد و به اجرا برای بارگاه اول کیخسرو نرسید و کیخسرو دستورات خزینه داری اش را مجبور شد به حاجب دربار بگوید
  3. افراسیاب در موقعی که می خواهد به گرسیورز دستور بدهد برای اجرای حکم منیژه نگاهی به گرسیورز کرد.  گرسیورز نگاهش را جمع کرد هردو مکثی کردند و باز ادامه دادند بیرون که آمدند فقط می خندیدند به یاد دیشب افتاده بودند.
  4. بعد از ده دقیقه وقت استراحت پرده باز می شود گروه مو سیقی شروع به نواختن برای سی ثانیه می کند و دایه و منیژه وارد می شوند و اجرا ادامه پیدا می کند.  امشب گروه موسیقی یک دقیقه نواخت و هنوز تعداد زیادی از تماشاچیان بیرون بودند تا میانه ی بارگاه دوم کیخسرو هنوز تماشاچیانی بیرون بودند.  تعدادی که شماره بلیط شان ردیف یک بود وارد شدند  جایشان پر بود انگار نه انگار نمایش در حال اجراست بر سر جایشان بحث می کردند بلند بلند.  کیخسرو بعد از اتمام این صحنه چند دقیقه ای فقط به یک نقطه در پشت صحنه خیره بود که چرا تمرکزش را به ریختند و با کیفیت اجرا نکرده است؟!
  5. در بین نمایش یکی از تماشاچیان از جایش بلند شد و به طرف من آمد برای اینکه بتوانید تصویر کنید یاد یکی از فیلم های اکشن را که دیدید بیفتید.  آدم بد دست دیگری را می گیرد و دست دیگرش را بالای سر او روی دیوار می گذارد.  این آقا هم همین طور به طرف من آمد و پرسید کی حفظِ؟ کیه کیه در می زنه رو برای من بنویسه می خوام بدم تو عروسی پسرم بخونن.  من که اول جا خورده بودم فهمیدم ترانه ی عقرب زلف....  را می گوید و گفتم ترانه ی معروفیه همه خواننده ها بلند.  آقاهه نگاهی به من کرد و رفت نشست.  گروه موسیقی این صحنه را دیده بودند و می خندیدند.
  6. رستم در صحنه کاروانسرا بعد از اینکه خجسته لو دادن هایش تمام می شود به سراغ او می رود و خجسته فرار می کند.  امشب رستم به او نزدیک شد او از پله پایین آمد تا فرار کند و از پایین پله ها به رستم گفت به شما توصیه می کنم از پورتن استفاده کنید.
  7. در بین تماشاچیان امشب آقای نصراله قادری نویسنده کتاب آناتومی ساختار درام و خانم نوروزی –بازیگر- حضور داشتند.

بیست و هشت: اجرا در سالنی پُرِپُرِپُربا تماشاچی شاد ِشادِ شاد

شنیدید آفتاب هیچ وقت پشت ابر نمی مونه.  خورشید خانم بلاخره امروز توانست از پشت ارها بیرون بیاد وشیرنی این پیروزی گرمای خوبی بود

امشب تماشاخانه شب ویژه ای را داشت.  اینقدر استقبال زیاد بود که مجبور به گذاشتن صندلی در بالکن و انتهای سالن شدند ولی هنوز تعدادی روی پا ایستاده بودند.  آقای مدیر تماشاخانه خودشان آمدند و صندلی هایی را جلوی ردیف یک چیدند تا همه بتوانند از نمایش استفاده کنند. ولی امروز خیلی روز شلوغی برای آقای روابط عمومی و آقای مسئول گیشه وآقای مسئول سالن وبقییه اهالی تماشاخانه سنگلج. خدا خیرشان بدهد،اخم به چهره نیاوردند وهمه را با خوش رویی تا جایی که امکان داشتند راضی کردند.

  1. در صحنه ی زنجیر پاره کردن امشب آقای کارگردان کلاه ازخجسته گرفت و روی سرش گذاشن و بعد ناگهان من مقبولم را خواند و خنده و دست گرفت.
  2. رستم در صحنه ورودش به بارگاه با خنده ی تماشاچیان روبرو می شد قرار شد اگر امشب هم تماشاچیان خندیدند بگوید خنده دارد.  امشب وارد شد تماشاچیان برایش دست زدند.  او هم دیالگ اش راگفت : رسیدم تا به سر پیغام خفت و کیخسرو رابغل کرد و هردو می خندیدند و خجسته گفت : جنبه نداره براش دست بزنند.
  3. افراسیاب در صحنه ی های خود اینقدر درست و خوب بازی می کند که گهگاهی تماشاچیان زیر لب به او، لعنتی می گویند.  امشب بعد از اینکه از صحنه بیرون امد گفت: همش منتظر بودم الان یکی بگه بسه دیگیه.....
  4. بیژن در پشت صحنه قبل از صحنه ی چاه به منیژه گفت بازم مرغ گرفتی یه ماه هرشب مرغ یه چیز دیگه ای بگیر بیا...
  5. آقای ابراهیمی و همکارانشان از واحد تلویزونی مرکز هنرهای نمایشی با سه دوربین آمدند و مجلس سیاه بازی را فیلم برداری کردند. فقط خدا می داند که این فیلم کی آماده می شود و به نسخه ای می دهند
  6. آقای تار زن امروز دیر رسید و تا میانه های بارگاه اول کیخسرو را بدون تار اجرا کردیم.
  7. آقای حبیب دهقان نسب بازیگر توانا و آقای عظیم موسوی کارگردان تئاتر که در جشواره نمایش های آیینی و سنتی چهاردهم زحمت های زیادی کشیدند در بین تماشاچیان حضور داشتند.
  8. تماشاچیان امشب بیست باری دست زدند. برای خجسته که در پایان نمایش سنگ تمام گذاشتند.

بیست و نه: دو اجرا در یک روز

امروز یکی ار مدارس راهنمایی شهر دانش آموزانش را برای دیدن نمایش آورده بودند.  یک ساعتی زودتر در تماشاخانه از سر و کول هم بالا می رفتند و آقای حراست بود که در سالن را نگه داشته بود تا انها داخل نروند.  بازیگران آمدند و آماده ی اجرا شدیم.  اما اجرای متفاوتی بود.

  1. شاغلام برای خوش آمد گویی آمد.  هنوز سالن شلوغی بود ولی هر طوری بود شاغلام با مهارتش در بر خورد با مخاطبین آنها را نه تنها ساکت کرد بلکه همراهاشان نیز کرد و با هم تصنیفی خواندند بیادماندنی.
  2. خجسته باردیگر مهارتش را در بداهه گویی و همراه شدن با با جو حاکم بر تماشاچیان نشان داد.  تمامی دیالگ هایی که 18+ بود را تغییر داد و نکات آموزشی اخلاقی را جایگزین آن کرد.  برای مثال در صحنه ای که دایه برای ساکت کردن او می آید.  دایه گفت : به به چه غلام مقبولی و خجسته در جواب گفت : بله دیگه درس نخوندم غلام شدم اگه مثه بیژن درس خونده بودم الان منم توی چادر بودم دیگه توی سرما نشسته بودم. یا وقتی صنوبر از خجسته پرسید بیژن ومنیژه تو اون اتاق دارن چی کار می کنن ؟جواب د اد : دارن خودشون را برای امتحان فردا آماده می کنند.
  3. گرگین بغییراز اینکه شب ها یک اجرای دیگه غیر از این داره چند روزیه صبح ها برای فیلم برداری یک فیلم می رود.  اینقدرخسته بود که بعد از بارگاه اول کیخسرو امد پشت صحنه روی صندلی نشست و خوابش برد آقای کارگردان سر صحنه اش او را صدا زد و از خواب پرید اشتباهی از طرف دیگری داشت وارد می شد.

اما اجرای دوم : سالن پر و رکورد دست زدن شکست

به قول معروف شیر دیگه به دمش رسیده.  خانم عکاس آمدند و عکس دسته جمعی گرفتیم و نسکافه خوردیم و برای اجرا آماده شدیم.

  1. اجرای امشب سالن پر ِپر بود و بازهم صندلی هایی در جلوی ردیف یک و کناره های سالن چیدند.
  2. کیخسرو از ابتدای اجرا تا به حال دوست دارد که پدر و مادرش را برای دیدن نمایش بیاورد اما کسالت مادرش اجازه نداد تا امروز که خوشحال بود که بلاخره ماردش می آید اما بازهم نشد و حال مادرش بد شده بود او را به بیمارستان برده بود و بعد آمد سر اجرا.  غم و نگرانی در چهره اش موج می زد وپشت صحنه آرام قرار نداشت واما لباس پوشید و گریم کرد مثل همیشه رفت روی صحنه با همان شادابی و طراوت بازی خاص به خودش.  امیدواریم همین طور که او دل این مردم غم زده را شاد می کند.  خدا هم دل او را شاد بکند.
  3. خانم همخوان در صحنه ای که رستم می خواهد سنگ را از روی چاه بر دارد با آوایی بقییه سازها را همراهی کرد که فضایی دیدنی و شنیدنی تر شده بود
  4. بچه کاروانسرا دار در دیالگ گفتنش را نصف مانند مادرش و نصف را مثل پدرش حرف می زند تا آنها دعوایشان نشود.
  5. امشب آقای منوچهر آذری آمده بودند.  بعد از اجرا به روی صحنه امدند و شروع به صحت کردند بغضشان ترکید و اشک شوق شادی ریختند. از علی کمونچه و خجسته و آقای کارگردان تشکر کردند و صحبت هایی را در مورد اینکه کاش می شد این اجرا شب های متوالی دیگه ای هم اجرا می شد را گفتند.

سی: اجرای پایانی در حضور استاد سعدی افشار

امروز قصه ی ما به سر می رسد و کلاغ قصه ی ما به خونه اش می رسد یا نه بماند.  عصر که به تماشاخانه می رفتیم تعدادی قاب عکس از نمایش های قدیمی اجرا شده در این سرزمین به مجموعه ی نمایشگاهی تماشاخانه اضافه شده است.  آقای مدیر تماشاخانه آنها از وسایلی که در آرشیو مرکز هنر های نمایشی وجود داشته و قصد بر این بوده که دور ریخته شود جمع آوری کرده بودند و به اینجا آوردند تا بخشی دیگری از تاریخ تئاتر ایران دور ریخته نشود. -خدا قوت و تلاشتان پیوسته پر از شادی-

از سه روز پیش هرکه با تماشاخانه تماس می گرفته تا بلیط رزو کند جمله ی بلیط تمام شده است را می شنیده است.  اعضای گروه تعدادی مهمان داشتند و قصد خرید بلیط برای آنها و حتی خانم مسئول رزو بلیط تماس هایی با یکسری از تماشاچیان هم گرفته بودند و بلیط رزو شده ی آنها را لغو کرده بودند.  اما با شروع اجرا صندلی های پایین کچلی داشت و بالکن خالی بود. تقصیر ها به گردن باران و عدم توانایی مدیریت ترافیک شهری افتاد که با کوچکترین بارندگی خیابان ها قفل می شود و حرکت شهری به سکون می رسد.

اما به هر حال اجرای آخر ما نیز اینطور رقم خورد و جبر جغرافیایی است و کاریش نمی توان کرد.

اعضای گروه آمدن و گریم شدند و آماده ی اجرا شدیم و هرکدام که روی صحنه می رفتند نگاهی به تماشاچی حاضر در سالن می کردند وسری تکان می دادند و پشت صحنه اولین کسی را که می دیدند گلایه می کردند و آقای کارگردان بود که آنها را آرام می کرد تا اجرا پیش برود  اما گلایه ها به آتش زیر خاکستر تبدیل شد.

  1. امشب شب فرخنده ای برای گروه تماشا، تماشاخانه ی سنگلج و تمامی تماشاچیان حاضر و غایب مجلس سیاه بازی بیژن و منیژه بود.  چون استاد سعدی افشار قدم رنجه کرده بوند وهمه ی را سرافراز. آقا سعدی یک ساعتی زودتر در سالن حاضر بودند کمی با قدیمی تر ها گپ زدند و ما جوان تر ها با ذوق عکس یادگاری با ایشان انداختیم. در پایان هم همراه با شاغلام از انتهای صحنه وارد صحنه شدند که سوت و کف تماشاچیان فضا را پر کرد.  آقا سعدی همان جا عین بابابزرگ های مهربون ودوست داشتنی نشستند و رقص خجسته را نگاه کردند و تا آقای کارگردان ایشان را صدا زدند و اجرای امشب را مخصوص به ایشان تقدیم کردند.
  2. یکی از جلوه های نمایش های ایرانی گریز و تعریض است.  خجسته در هردوی آنها توانایی بسیار زیادی دارد. در اینجا نمونه هایی از این جلوه ی پرکاربرد که خجسته استفاده می کرده را برایتان می آورم.

الف)بیژن به خجسته، کیخسرو را نشان می دهد می گوید شهریار.  خجسته :اِ شهردار است، در اجرای جشواره به طرف کیخسرو می رفت می گفت :آقا چرا پول نمی دی تئاتر نصر رو بخرند. اما در این اجراها گفت :آقا این تونل توحید کی افتتاح می شه!!

ب)گرگین در صحنه ای دست بلند می کند و به طرف خجسته می رود می گوید سیاسوخته بزنیم بر دهانت که خجسته می گوید چرا می زنی شروع می کند به گریه کردن

خجسته: چرا می زنی ؟

گرگین :من که هنوز نزدم[خجسته دست روی چشم هایش و صدایی از خودش در می آورد]گریه می کنی؟

خجسته: گریه می کنم

گرگین:این چه مدل گریه کردنیه؟

در اینجا خجسته به رویدادی در زمان حال اشاره می کند و گرگین می پرسد اشکت کو؟ خجسته مکان رویداد و اتفاق رویداه را می گوید.  برای مثال در تعدادی از اجرا خجسته می گفت: مدل یازی های تیم ملی و اشکشم تو بازی اخریش در اومد با عمان هم مساوی کردیم. یا مدل لیگ فوتبال ایران، اشکم آخر هفته ها تو آزادی در می آید استقلال پیروزی هر دوشون می بازن... یا در شبی که شهرداری چی ها امده بودند گفت : مدل عوارض شهرداری و اشکشم موقع پرداختش در اومده

پ)دایه در جایی به خجسته می گوید من هنوز جواب خود را نگرفته ام خجسته جواب می دهد در بسته ی پیشنهادی 5+ 1 برات می نویسم

ت) خجسته در موقعی دامن می پوشد می گوید: طرح نباشه مامورا بیان جریمم کنن من پلاکم فرد ِ یک شب منیژه گفت مامور آخه اونجا چی کار می کنه؟ خجسته :می رن یه گوشه قایم می شن یهو می یان بیرون

ج)صنوبر از خجسته می پرسد بیژن ومنیژه دارن تو اتاق چی کار می کنند؟خجسته جواب می دهد:دارن یارانه هاشون هدفمند می کنند...

چ)دایه صنوبر را صدا می زند تا بیاید و لباس زنانه ای به خجسته بدهد.  خجسته: نه من آرایشگاه صنوبر نمی رم اون ابروها رو پهن بر می داره..

د) خجسته به صنوبر که می خواهد داخل اتاق یبژن برود می گوید نمی شه اول باید کدخدا رو ببینی بعد بری ده رو بچاپی....

ر) رستم از خجسته می پرسد حاضری تمام این حرف ها را در حضور گرگین بگویی ؟ خجسته : من از اولم گفتم حاضرم مناظره تلویزونی بکنم فقط اگه......

س)رستم و گیو تصمیم می گیرند خجسته را در صندوق زندانی کنند تا دیگر لو ندهد.  خجسته می پرسد به چه جرمی ؟رستم: به جرم حرف زدن.  خجسته: کی آزاد می شم؟رستم: هروقت به میل ما حرف زدی.  خجسته به داخل صندوق می رود.  وقتی در صندق را باز می کنند و بیرون می آید می گوید انفرادی خیلی سخته.....

ه) خجسته به منیژه در کاروانسرا می گوید چرا کچل شدی نکنه توام جزو منشور اخلاقی ها بودی؟!

ی) خجسته پیشنهاد می دهد که سنگ روی چاه را با لیزر خورد کنند و گیو می پرسد لیزر چیست؟ خجسته : انرژی هسته ای حق مسلم ماست.

3- خانم خنده رو برای بارسوم آمده بود نمایش را ببینند. صدای خنده هایشان سالن را تسخیر کرده بود.  امشب در قسمت زنجیر پاره کردن اینقدر خندیدکه به سرفه کردن افتاد و یک باری تماشاچی به خاطر او دست زد. البته حق داشت چون در دوبار گذشته او ندیده بود که اقای کارگردان کلاه و عبای خجسته را می گیرد و تن می کند و من مقبولم را می خواند. کلاه را بر می دارد عادی می شود این تکرار بازهم با توجه به یکی از عناصر خنده آور ترتیب داده شده بود. -امیدوارم همیشه باهم بخندیم و بهم نخندیم

3- خجسته در صحنه ای که رستم به طرف اش می رود تا او را درمورد لو دادنش تنبیه کند.  خجسته از پله های سن پایین آمد و از سنگ چین های دیواره ی سالن بالا رفت که دست رستم به او نمی رسید.

4-درانتهای نمایش ورقص خجسته آقای روابط عمومی به روی صحنه آمد اعلام کرد لوح تقدیری برای آقای کارگردان به نمایندگی ازگروه تماشا به پاس اجرایشان توسط آقای مدیر تماشاخانه اهدا می شود. قبل از آن دوستان بنیاد فردوسی با همکاری شهرداری منطقه 7وفرهنگسرای اندیشه تقدیرنامه هایی را به آقای کارگردان، مدیر تماشاخانه، آقای روابط عمومی و دستیار کارگردان اهدا کردند.

5-خجسته گفت من سیاه بازی را از آقا سعدی یادگرفتم و آقای کارگردان هم همین را گفت و آقا سعدی سریع یکی را که کنارش بود را نشان داد و گفت منم از این یاد گرفتم که همه خندید

6-آقای کارگردان هم برای آقای مدیر تماشاخانه،آقای معاون مدیر،آقای روابط عمومی و آقای بلند قد کافه تئاتر، با لبخند همیشگی پنهانش هدیه هایی دادند. ایشان برای تمامی همکاران فنی و اجرایی تماشاخانه نیز لوح تقدیری را در نظر گرفته بودند که دیروز اقای روابط عمومی زحمت کشیده بودند و به دوستان و همکارانشان اهدا کرده بودند.

7-آقای عملیات صحنه برگه خروج هایی را امضا شده تحویل دادند تا بعد از اجرا وسیله هایی که می خواهیم بیرون ببریم را با هماهنگی حراست خارج کنیم.

اجرای مجلس سیاه بازی بیژن و منیژه به پایان رسید و برگی دیگر درتاریخ نمایش ایران به ثبت رسید.  اما عزیزانی که از اسم آوردم. آقای کارگردان،کریم(استاد داود فتحعلی بیگی- آقای نمایش ایرانی -)خجسته(داوود داداشی)،شاغلام وافراسیاب (غلامحسن بابوته) گرگین، گرسیورز(مجید فروغی راد ) کیخسرو(شاهین علایی نژاد) بلبل،حاجب،کاروانسرادار(علی یدالهی) گیو (امیر طالبی )  دایه (شهره اشتری)منیژه(ساراعباسپور) پیران ویسه،بازرگان اول(رهام عسگرپور) رستم(مرتضی رستمی) صنوبر(منیژه داوری) بیژن(حسین بابایی) رضا(حمید الهیاری) یاسمن(طناز جلوسی) پیرمرد ارمنی،بارزگان دوم (حسن مزدوران ثانی)امیرمهدی مرسلی وجواد محمدی(همیار صحنه و نگهبان) لیلی ترک زبان (همخوان)علی جباری(علی کمونچه) شهناز روستایی(خانم نویسنده) ایمان ملا جعفری(طراح پوستر بوروشور) فاطمه جدیدی(خانم منشی صحنه) سارا آرین مهر(خانم مدیر صحنه) عسل بیگدلی و لیلی صدیق(خانم عکاس) اتابک نادری(آقای مدیرتماشاخانه) علیرضامصلح تهرانی(آقای معاون مدیر) داریوش نصیری(آقای روابط عمومی) رسول نوروزی(آقای بلند قد کافه تئاتر، با لبخند همیشگی پنهانش)ومن دستیار کارگردان مهدی صفاری نژاد

در سرزمین ایران آباد

ایرانی هایی همیشه شادی باشین

تا اجرایی دیگر از گروه تماشا بدرود

پاییز 1388




نظرات کاربران