نگاهی به نمایش «خونه» نوشته و کار نسیم تاجی
کهنه یا نو، مسئله این است
علیرضا نراقی: نمایش «خونه» به نویسندگی و کارگردانی نسیم تاجی که این شبها در تماشاخانه سنگلج به صحنه میرود یک کمدی شهری درباره حاشیهنشینان و جاافتادگان از مسیر توسعه در ایران امروز است. داستانی آشنا در ادبیات نمایشی و تئاتر بیش از شصت سال اخیر ایران مدرن که شیوه نوسازی و رشد شهرنشینی را نقد میکند و حاشیهنشینی و جداافتادگی را بهعنوان یک معضل جمعی برجسته میکند.
پس از جنگ هشتساله هم دوباره به سبب نوسازی و برنامههای توسعه این مضمون در جامعه و هنر ایران مورد توجه قرار گرفت و شکلهای تکاملیافتهتری از آن تا به امروز در هنرهای نمایشی ایران ادامه یافته است.
«خونه» داستان چند خانواده است که در خانهای مخروبه، بی سند و مجهولالمالک زندگی میکنند و در پی این هستند تا اوضاع زندگی خود را در این خانه مخروبه بهتر کنند. آنها پس از ناامیدی از کمک شهرداری برای بازسازی خانه، ناگزیر به سوداگری در حوزه املاک دل خوش میکنند تا بتوانند با فروش خانه، در جای تازه و بهتری زندگی خود را دوباره بسازند. سوداگر معاملات ملکی قصد دارد این خانه را با قیمتی حداقلی خریداری کند و با تخریب آن پاساژی مدرن بسازد اما طبیعتاً به سیاق یک کمدی بزن و بکوب و سرحال این سودا نقش بر آب میشود و پایانی خوش برای ساکنان این خانه رقم میخورد. نمایش متکی بر روابط این چند خانواده فقیر است. هر کدام تیپی نمایشی دارند که با ارتباط، تضاد و تنشهای موقعیتمحور، سبک و گونه اثر (کمدی) را شکل میدهند.
«خونه» با وجود اینکه دارای موضوعی شهری، در زمانه مدرن است، اما در سبک کمدی و جنس درامپردازی وامدار نمایشهای سنتی ایرانی است. جنس بازیها، فضاسازی و نشانههای نمایش و همچنین استفاده از موسیقی و فاصلهگذاریهایی که رخ میدهد همه در ادامه سبک نمایشهای کمدی عامهپسند ایرانی است که هم قصه بسیار سادهای دارند و هم شخصیتها، موقعیتها و روابط را به شکلی ساده و سرراست پیش میبرند. هیچ شخصیتی مگر به صرف حضور کمی بیشتر، در ساخت کمدی و پیش برد درام بر شخصیت دیگر پیشی نمیگیرد و مهمتر نیست، فضا به شکل جمعی شکل میگیرد و راه حل و سرنوشت آدمها هم جمعی و به هم پیوسته است. در عین حال به جای شخصیتها عنصری که بار اصلی و اهمیت محوری دارد خود خانه است و حضور فیزیکی فردی که روح مالک یا به بیان دقیقتر روح خانه است.
نمایش هم بهواسطه این روح سرگردان، هم در رویکردی که در رابطه با تنش جاری در درام دارد و طرفی که در تضاد دو سوی ماجرای ساختن یا تخریب خانه با آن همدلی ایجاد میکند نسبت به این خانه مخروبه و بی صاحب احساسی نوستالژیک ایجاد میکند. تاجی تلاش دارد تا بر صمیمیت جاری در یک خانه قدیمی و روابط حاکم بر آن، به جای تلاش برای یک زندگی بهتر ارجحیت ایجاد کند و اولی را ارزشی بالاتر از دومی معرفی کندد. این بدان معناست که نمایش در تضاد سنت و مدرنسازی، بازسازی گذشته و حرکت به سوی ایده آینده، در سوی سنت میایستد. این سنتگرایی مفهومی که گویی در سالهای اخیر تبدیل به ماهیت هر نمایشی با رویکردهای نمایش سنتی شده است، در فرم این نمایش هم جاری است. در حالی که با توجه به موضوع میشد، کمدی مدرنتر با نشانهها و شخصیتهای نو ایجاد کرد، «خونه» در پی آن رفته است که یک کمدی سنتی با تیپهای آشنای نمایشی ایجاد کند و اجرایی دیگر باشد در ستایش سنت. به همین دلیل هم در فرم و هم در مضمون، نمایش «خونه» یک اثر سنتگراست که به عمد طرف کهنگی میایستد.
اما اشکال کار این کهنگی آنجاست که باعث میشود جهان نمایش ارتباطی انضمامی با اکنونِ تماشاگر پیدا نکند، برای همین با وجود ارزشها و خندههایی که گاهبهگاه میگیرد، نیمهجان و کمرمق است. «خونه» از پیچیدگیهای سازندگی و مدرنیزاسیون جامعهای عقبمانده و نیازهای عبور از کهنگی و جهان گذشته غافل است و بنابراین سویهای صرفاً رمانتیک نسبت به وضعیت واقعی دارد. این اصل را نگارنده این سطور در نظر دارد که نمایشگران و نویسنده و کارگردان نمایش خود خاستگاهشان از نمایشهای ایرانی و کمدیهای متکی به نمایشهای عامهپسند میآید و این سبک کار آنهاست که حاوی ارزشهایی هم هست، اما نکته این است که در ساخت و پرداخت متن و ساحت شخصیت و درامپردازی فارغ از فرم و نشانههای اجرایی، این نمایشگران ناگزیر از نوگرایی بیشتر هستند. نوگرایی نیز الزاماً ساختار پیچیدهتری از درامپردازی را میطلبد، در غیر این صورت آن ارتباط ارگانیک و دلچسبی که در پتانسیل اجراگران ناب و شیرین اثر است آزاد نمیشود و وضع نمایشگران مشابه وضعیت آدمهای خانه کهنهای میشود که نقششان را بازی میکنند.