در حال بارگذاری ...
یادداشت فرشید قلی پور کارگردان نمایش

تاریخ این سرزمین آیینه رنج های ماست

فرشید قلی پور نویسنده و کارگردان نمایش "مجلس بلبشو جور کردن" که این روزها در تماشاخانه سنگلج روی صحنه است در یاداشتی که به این مناسبت نوشت از دغدغه هایش برای نگارش این متن و اجرای آن گفته است.

به گزارش روابط عمومی تماشاخانه سنگلج؛ فرشید قلی پور در این یادداشت آورده است:" تاریخ این سرزمین سرشار از ناگفتههایی است که در طول روزگاران، فراموش شدند. چه بسیار زنان و مردانی که در سدههای پیشین زیستهاند و چه رنجها بردهاند و خون دلها خوردهاند. تاریخ اما هرگز اندوهشان را ننوشت. فراوان آزادگانی که در راه وطن کوشیدند و مجال اندک زیستشان را صرف وطن کردند و هیچ نام و نشانی از آنها بر جای نماند. تاریخ این سرزمین، آینهی رنجهای ماست."

"مجلس بلبشو جور کردن از دل همین ناگفتهها رخ نمود. حکایت دختران قوچانی که در دوران حاکمیت آصف الدوله بر خراسان، به جای خراج و مالیات، به اجنبی فروخته میشوند و به اجبار ترک وطن میکنند. سیصد نوگل زیبا که جگرپارههای وطن بودند. نازنین دخترکانی که همهی آرزوها و رویاهایشان را در خاک اجنبی از دل زدودند و چشم در چشم روزگار نامراد، سرنوشتشان را باور نکردند."

"مشروطه و دربار قاجار و مجلس، در پی نهادینه کردن بنیاد قانونمداری و عدالت اجتماعی سیاسی در ایران نوین بودند. اما هرگز تلاشهای دلسوزانی همچون علیاکبر خان دهخدا برای رفع و رجوع این خفت ملی به سرانجام نرسید تا سیصد گلچهرهی بیپناه در خاک اجنبی به چنگال نامردان روزگار خویش گرفتار آیند و چه ننگی پستر از این؟ سیصد داغ بر دل، سیصد حسرت جگرسوز، سیصد آرزوی بر باد رفته ..."

"این حکایت را از مرجان آقانوری شنیدم و قلبم به درد آمد. روا نیست اینچنین جفای روزگار بر جگرگوشههای سرزمین من. چه میدانیم چه بر دل آن دختران نازدانهی وطن گذشته و چه التهابها و تشویشها را دم به دم زیستهاند! و در سایهی سهمگین هراس و دلنگرانی، چند شب را به صبح رساندهاند؟ باری؛ این حکایت دردناک چند شبانهروز بر گُردهام بود و چه بار سنگینی! با خود میاندیشیدم که از کجا آغاز کنم؟ از چه بنویسم؟ از که بنویسم؟ حکایت از چه برگویم و شکایت از که به که برم؟ چی میدانستم چه بر سر آن نازنین دختران هموطنمان آمده و اساسا به کدام دردشان باید دل مینهادم؟"

"سرانجام شبی قلم به دست گرفتم و حکایت زمرد و الماس و یاقوت و فیروزه و عقیق را نوشتم. پنج دختر که به قول خودشان نقدا اسمشان قیمتی بود و در روزگار سیاهیها عمر میگذراندند. پنج دختر بر روی صحنه که یادآوران همان سیصد دختر پاکدامن میهن بودند. در مجالس طرب نوشتم که پنداری در آن مُلک غریب، تنها دستاویز آنان بود هم برای گذران روزگار، هم به زعم دلخوشی و هم راهی برای نجات. آنان مجلسگردانی میکردند و چند بهار را از سر میگذراندند؛ اما سودای گریختن از مخمصهی روزگار را از سر بیرون نمیکردند. نگاهشان با فردا بود و هرگز نگذاشتند نور امید در درون امیدوارشان خاموش شود. و به قول خودشان صد شُکر که همدیگر را داشتند. سر که جنباندم دیدم سپیده دمیده است و نمایشنامه به سر رسیده. غمِ دل اما از این سیاهی آن نورِ دیدههای وطن زدوده نشد."

"با دور هم گرد آمدن گروه اجرایی برای به روی صحنه بردن مجلس بلبشو جور کردن، همدلی گروهی شکل گرفت و همگی یکصدا و یکدل کوشیدیم به تکهای کمتر پرداخته شده از تاریخ این سرزمین ادای دِین نماییم. این ما بودیم و تماشاخانهی سنگلج که روزی بزرگان بسیاری را روی صحنهاش دیده است. ما بودیم و نفسهای بزرگزنان و بزرگمردان تئاتر ایران که همچنان فضایش را سرشار از شور و انرژی ساخته بود. وَه که چه دَمِ غنیمتی که گردش روزگار پیش پای ما نهاده بود تا بر کهنصحنهی نامدارِ سنگلج از وطن بگوییم و جگرپارههایش. امید که وجدان بیدار خردمندان و آگاهان و نیز فریادهای در سینه خفه شدهی آن غنچهها ناشکفتهی هممیهنمان این پیشکشی را از ما بپذیرند."

مجلس بلبشو جور کردن تا 31 فروردین در تماشاخانه سنگلج روی صحنه است و علاقه مندان می توانند بلیت های این نمایش را از طریق سایت تیوال و سایت گیشه تئاتر تهیه کنند.




نظرات کاربران