در گفت و گوی ایران تئاتر با اتابک نادری؛
رویای نیمهتمام انتظامی و رشیدی برای «سنگلج»
تنها یک بناست که زیست شبانه را به خیابان بهشت هدیه میکند؛ بنایی قدیمی با نقش و نگارهایی زیبا و دنیایی خاطره از سالیان دور. تماشاخانه «سنگلج» یا به قول تئاتریهای نسلهای گذشته، تالار بیست و پنج شهریور تنها مکان فرهنگی این خیابان است که عموم ساختمانهایش اداری است. ساختمانی که تک تک آجرهایش برای موسپیدان تئاتر پر از خاطره است. آنان امید داشتند که بتوانند رویای چندین ساله خود را برای این تماشاخانه سالخورده محقق کنند و طرح توسعه آن را به اجرا بگذارند اما حالا سالهاست که بزرگانی چون عزتالله انتظامی و داود رشیدی و محمد علی کشاورز مهمان قطعه هنرمندان بهشت زهرا شدهاند و رویایشان همچنان نیمه کاره مانده است.
به گزارش ایران تئاتر، به انگیزه 18 مهر ماه، سالروز راهاندازی تماشاخانه سنگلج با اتابک نادری، مدیر پیشین این مجموعه که در کنار بزرگان تئاتر پیگیر اجرایی شدن طرح توسعه سنگلج بود، به گفتگو نشستیم.
او در این گفتگو توضیح میدهد که طرح توسعه تماشاخانه سنگلج به سالهای پیش از انقلاب و دوره مدیریت علی نصیریان در این تماشاخانه برمیگردد.
چند و چون این ماجرا را با روایت اتابک نادری میخوانیم:
ـ ظاهرا بعد از ورودتان به عنوان مدیر تماشاخانه سنگلج با حجمی از اسناد و مدارک رو به رو شدهاید که قرار بوده به عنوان زباله از این تماشاخانه خارج شود. خوب است روایت خودتان را از این اتفاق بشنویم.
اول باید مقدمهای درباره بازسازی تماشاخانه بیان کنم چون این ماجرا در دل بازسازی رخ داد. اسفند سال 85 به حکم آقای پارسایی، مدیر کل وقت هنرهای نمایشی به تماشاخانه سنگلج رفتم. پیشتر آقای محمود فرهنگ مدیر سالن بودند که تماشاخانه را از ایشان تحویل گرفتم و ایشان بعد از ورودم به تماشاخانه گفت سال آینده قرار است دفتر طرحهای عمرانی وزارت ارشاد صندلیهای سالن را عوض کند. تیر ماه 86 بود که دوستان دفتر طرحهای عمرانی برای انجام این کار به تالار آمدند اما با ممانعت خود، برنامه را عوض کردم.
ـ چرا؟
دفتر طرحهای عمرانی با پیمانکار هماهنگ کرده بود. بعد از اجرای نمایش«رویاهای رام نشدنی» سیاوش تهمورث، سالن را برای بازسازی خالی گذاشته بودم ولی مشکل این بود که میخواستند فقط صندلیها را عوض کنند. به همین دلیل به آنان گفتم سقف سالن در حال ریختن است ولی شما میخواهید صندلی عوض کنید! در همان اجرای سیاوش تهمورث، مدیر تولید و دستیار کارگردان هم بودم. آقای ایرج راد، یکی از بازیگران کار در حین بازی، پای خود را به کف سالن میکوبید، اما در یکی از اجراها، چوب کف سالن آن چنان پوسیده بود که شکست و خدا رحم کرد که پای ایشان آسیب ندید و این چنین شد که به دفتر طرحهای عمرانی گفتم صحنه در حال پوسیدن است و سقف در حال ریزش و شما در پی تعویض صندلیها هستید! گفتند سال بعد بازسازی میکنیم که قبول نکردم، با اینکه پیمانکار و کارگران در مجموعه مستقر شده بودند. به هر حال ناچار به موافقت شدند. گفتم سقف را که پایین بیاوریم، باید دیوار بخش اداری را هم پایین بیاوریم. به هر روی، در تماسی که گرفتم، تاکید کردم تغییرات لازم است که شد شروع قصه بازسازی که ماجرای دور و درازی دارد.
ـ حالا که به اینجا رسیدیم، کمی از این قصه دور و دراز را هم بشنویم.
پایین تماشاخانه سنگ مرمرهای سفیدی داشت که بچههای تئاتر میگفتند شبیه غسالخانه است و مناسب این فضا نیست. به همین دلیل دکور و چیدمان عوض شد و خودم هم به نوعی مشاوره دادم. در زمان بازسازی، خود من هم لباس کار پوشیده بودم و هر روز آنجا بودم. دیگر کارکنان مجموعه را تعطیل کرده بودیم. تا اینکه روزی، متوجه یک گونی در یکی از خرپاهای شیروانی شدم . یکی از کارگران آن را پایین انداخت و کنجکاو شدم که این گونی چیست. گفتند گویی آشغال است و آن را با آشغالها دور بریزیم که گفتم بگذارید ببینم، چون وقتی به آن پا زدم، صدای کاغذ آمد. گونی را که باز کردم، دیدم یکسری نامههای اداری مچاله شده در آن است. گونی را برداشتم و در کمدی که وسایل شخصیام را نگه میداشتم، جای دادم تا در زمان مناسب سروقتش برسم. در هر حال بازسازی انجام شد و بیسابقهترین بازسازی هم شد چون پیشبینی نشده بود ولی خوشبختانه وزارت ارشاد وقت، بودجه آن را تامین کرد. اگر اشتباه نکنم ما در بیست و ششمین دوره جشنواره تئاتر فجر جز میزبانان بودیم و سردر تماشاخانه تابلوی سفال نصب شد که ایده خودم بود که با هویت مجموعه هماهنگ باشد.
ـ برخلاف بازسازی تئاتر شهر، واکنش منفی در پی نداشت.
بگذارید خاطرهای بگویم. در جشنواره فجر میزبان بخش سمینار پژوهشی تئاتر شرق هم بودیم که با دبیری آقای مجید سرسنگی برگزار میشد. آقای ناظرزاده یکی از استادان مدعو بود. در لابی سالن منتظر میهمانان بودم که دیدم آقای ناظرزاده وارد ورودی سالن شد، نگاهی کرد و برگشت به پیاده راه. رفتم سراغ ایشان که با شگفتی گفت درست آمدهام؟! اینجا آنقدر نو نوار شده که فکر کردم به ساختمان دیگری رفتهام!
ـ برگردیم به گونی و اسناد و مدارکی که در آن بود...
بله بعدا که سروقت گونی رفتم، متوجه شدم حاوی اسناد و یکسری مکاتبات اداری قبل از انقلاب است. اگر اشتباه نکنم، این نامه نگاریها در دوره مدیریت آقای نصیریان در تماشاخانه سنگلج انجام شده بود. حتی یکسری نگاتیو عکس هم بود که خیلی هم شکننده شده بود و آنها را به دوستی دادیم که بازسازی کند. تصویری از شاه و فرح بود که در سالنی که به احتمال قوی تالار رودکی بوده، نشسته بودند. به هر حال اسناد این گونی، سرآغاز طرح گسترش تماشاخانه سنگلج شد.
ـ یعنی بحث طرح توسعه به پیش از انقلاب برمیگردد؟
بله. مکاتبات آقای نصیریان در آن دوره وجود دارد.
ـ عجیب است که این همه سال مسکوت مانده بوده.
سال 1344 که تماشاخانه ساخته شده بود، صحنه گردان داشته و با هندل آن را میگرداندند. زندهیاد آقای استادمحمد تعریف میکرد که صحنه تماشاخانه، چرخی داشته که پشت صحنه آن را میچرخاندند و صحنهگردان آن دستی بوده و گویی آلمانیها آن را ساخته بودند. وقتی با آقای نصیریان صحبت کردم، گفتند چون برای سیستم گرمایشی مشکل داشتیم، آن زمان میخواستیم شوفاژخانه بزنیم. سیستم گرمایشی خود سنگلج بخاریهای نفتی بوده که در بازسازی یکی از آنها را در ورودی پشت صحنه گذاشتم تا به عنوان بخشی از تکنولوژی آن زمان باقی بماند. آقای نصیریان گفت چون شوفاژخانه و اتاق بازیگران و خیاط خانه و ... نداشتیم، به فکر توسعه تماشاخانه افتادیم و زمین کناری را خریدیم.
ـ آن زمان کنار تماشاخانه ساختمانی نبوده؟
خیر. زمین بایری بوده که آن را خریداری میکنند.
ـ وزارت وقت فرهنگ و هنر آن را خریده بود؟
بله. این نامه را آقای نصیریان به اداره امور حقوقی و پارلمانی وزارت فرهنگ و هنر وقت نوشته بودند، با این توضیح که نظر به اینکه خرید زمینی جهت تالار 25 شهریور به مرحله قطعی رسیده، بعد از بررسی مدارک، کسی را معرفی کنید. در نامه دیگری به امور اداری نوشته شده که پیرو فلان نامه تقاضامندیم نسبت به خرید زمین مجاور در اسرع وقت اقدام کنید. حتی جای دیگری اشاره شده به چک بانک مرکزی ایران به مبلغ سه میلیون ریال یعنی سیصد هزار تومان آن زمان در سال 56 و حتی در نامهای به شهرداری درباره نقشه ساختمان هم توضیح دادهاند. در سند دیگری به شهرداری ناحیه 5 آن زمان مشخص شده که پرونده تشکیل شده و مجوزها مطرح شده است. در جای دیگری هم از توسعه تماشاخانه اسم بردهاند.
ـ با مشخص شدن آن اسناد و مدارک، فرصتی پیش آمد که دوباره طرح توسعه را به جریان بیندازید.
این موضوع هم مقدمهای دارد. سال 89 که بازسازی تمام شده بود و تجهیزات را گرفته بودیم، از تک سالنه بودن سنگلج عذاب میکشیدم. از طرف دیگر وضعیت خیابان بهشت هم مطرح بود که خیابانی اداری و پارک مطلقا ممنوع بود و ... به همین دلیل با شورای ترافیک منطقه و شورای ترافیک تهران وارد جلسه شدم که بعد از ساعت 4 عصر ممنوعیت پارک خودرو را ساعتی کنند. قبلا توقف مطلقا ممنوع و حمل با جرثقیل بود. برای ساعتی کردن پارک خودرو، مجوز ساعتی گرفتم. یا مثلا در شورا تصویب کردند که جلوی ورودی تماشاخانه خط عابر پیاده بگذارند تا به ساختمان توجه بیشتری داده شود. به جز مسائل عمرانی، مساله دیگر این بود که سنگلج در شرایط فعلی تئاترهای تهران خفه و نابود میشد. بحث ساخت و ساز نیست چون ما سال 85 سیزده پروژکتور داشتیم و سال 89، 90 اینها را به 43 تا رسانده بودم که پروژکتورهای مدرن هم بودند. مساله، امکانات نبود ولی کارگردانها در تماشاخانه دچار مشکل میشدند اول به دلیل نبود سالن تمرین و دیگر اینکه، تکاجرا بودن سالن، سبب ریزش مخاطب میشد.
ـ یعنی بنا داشتید سالن را دو اجرایی کنید؟
خیر. هرگز به دو اجرا بودن سالن معتقد نیستم و این را بیکیفیتترین شیوه در مدیریت میدانم که به بدترین شکلی در مجموعههای خصوصی در جریان است و شرایط را برای گروههای نمایشی و تماشاگران سخت میکند و هیچ شکایتی هم نیست ولی اگر سالنهای دولتی چنین کنند، دیوار سالن را بر سر مدیر سالن خراب میکنند. مثلا شوراهای امر به معروف و نهی از منکر بابت همه چیز نظر میدهند ولی هیچ کس نمیگوید یک اتاق برای تعویض لباس گروهی که بازیگران خانم و آقا دارد، چه شرایط سختی ایجاد میکند. چرا این آقایان حساسِ دلواپس گیرشان فقط به تئاتر شهر بود؟! به شدت معتقدم تکاجرایی بودن، تشخص یک سالن است ولی بحث من تک سالنه بودن تماشاخانه بود. به همین دلیل یک رپرتوار چند اجرایی گذاشتم ولی دیدم درست نیست و حتی وقتی مدیریت تئاتر شهر را بر عهده گرفتم، چند اجرایی بودن را برداشتم چون نادرستترین و خوارترین روشی است که متاسفانه در سیستم دولتی متداول شد و به بخش خصوصی هم سرایت کرد. با این وصف، به این نتیجه رسیدم که باید سالن دیگری پیدا کنیم.
ـ اجازه بدهید کمی به عقب برگردیم سئوال این است که وقتی زمینی خریداری شده و اسناد و مدارکش هم وجود دارد و پولش هم پرداخت شده چرا این زمین به تماشاخانه واگذار نشد؟
قصهاش طولانی است. میدانید که در زمان مدیریت بنده سالن ثبت ملی شد. بنابراین حتی تغییر آجرهایش باید با هماهنگی کارشناسان میراث فرهنگی باشد. البته متاسفانه در مدیریتهای بعدی، آن را عوض کردند و ... که نباید دست میزدند. بنابراین دیدم برای توسعه سالن، هیچ راهی نداریم ولی با دیدن اسناد، جرقهای در ذهنم شکل گرفت؛ ما که نمیتوانیم به سالن دست بزنیم ولی میتوانیم ساختمان دیگری به آن ملحق کنیم! بعد از مطالعه اسناد، نزد آقای انتظامی رفتم و ایشان کم کم یادشان آمد و گفت بله آقای نصیریان پیگیریهایی انجام داده بود و توصیه کرد از طریق آقای نصیریان پیگیری کنم و گفت من هم کنارت هستم. بابت همین بازسازی آقای انتظامی خیلی به من لطف داشت. خوب به یاد دارم آقای نصیریان سر فیلمبرداری سریال «میوه ممنوعه» بود. با گروه کارگردانی مجموعه، هماهنگ کردم و اسناد را به لوکشین بردم. با دیدن نامهها گفتند بله. ما آن زمان پولی هم واریز کردیم ولی نمیتوان کاری کرد چون همان موقع سند نزدیم. من دوباره اینها را مطالعه کردم و متوجه شدم سال 56 خریداری اولیه انجام شده . یعنی مبایعهنامه داشتهاند. حتی پیمانکار را هم مشخص کردهاند و او هم گودبرداری را شروع کرده. اینها را در یکی از نامهها دیدم که پیمانکار خطاب به وزارت فرهنگ و هنر گفته بود من گودبرداری کردم اما چون پولم را ندادید، کار تعطیل شده و اگر به ساختمانهای مجاور، خسارتی وارد شود، ربطی به من ندارد. متاسفانه بیپولی وزارت فرهنگ و هنر به قبل از انقلاب برمیگردد!
ـ مالک زمین مجاور یک شخص حقیقی بوده؟
بله. در بحبوجه انقلاب در بسیاری مراکز، یکسری افراد مطلع یا از کار برکنار شده بودند یا از ایران مهاجرت کرده بودند و نتوانستند اسناد و مدارکی را که در اختیار داشتند، به نسلهای بعدی برسانند. درباره سنگلج هم این اتفاق افتاده بود که افراد مطلعی یا بازنشسته شده یا از کار برکنار شده یا از ایران مهاجرت کرده بودند و این اسناد گم و گور شد تا اینکه در دهه 60 اتفاقا به خاطر همان گودبرداری، دیوار تماشاخانه سمت گیشه فرو میریزد. آقای محسن اکبریان، مدیر وقت تماشاخانه برای گرفتن مجوز تعمیر به شهرداری مراجعه میکند و آنجا شهرداری به او میگوید شما اینجا یک پروانه ساخت دارید و زمانی که ایشان پرس و جو میکند، میگویند همین زمین کناری و ایشان متوجه میشود زمین مجاور، به سنگلج تعلق دارد.
ـ بعد از مشخص شدن این موضوع پیگیری حقوقی هم میکنند؟
بله به اتفاق آقای علی منتظری، مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی، اقدام میکنند و متوجه میشوند 11 سال از زمان نگارش مبایعهنامه گذشته و ظاهرا صاحب ملک به رحمت خدا رفته و وارثان هم از وجود مبایعهنامه بیخبر بودهاند و زمین را به شخصی دیگر فروختهاند و این زمین چند بار دست به دست شده تا اینکه به دست شهرداری میافتد چون سند، قطعی نبوده. زمان آقای منتظری شکایت هم میکنند و رای دادگاه را هم داریم که البته به ضرر سنگلج بوده. بعد از آگاهی از این ماجرا دوباره به آقای انتظامی مراجعه کردم و گفتم آقا بیایید از خاصیت ذغال استفاده کنیم که اگر نسوزاند، سیاه میکند. ما این مساله را طرح کنیم، شهرداری در همه جای دنیا املاک و امکانات خود را در اختیار فعالیتهای فرهنگی میگذارد. ما اصلا میگوییم این زمین متعلق به ما نیست و به لحاظ حقوقی ادعایی نداریم ولی به لحاظ تعصبی، چشم جماعت تئاتری به دنبال آن است. این زمین مال شما، هبه کنید به ما.
ـ واکنش آقای انتظامی چه بود؟
آقای انتظامی این موضوع را شدنی دانست و گفت برویم پیش آقای ایازی، معاون فرهنگی وقت شهرداری که ایشان هم این موضوع را تایید کرد و آقای انتظامی با همان لحن خودشان خطاب به ایشان گفتند: «بله بله نداریم یا پول ما را بدهید یا زمینمان را !» ایشان خندید و گفت اجازه بدهید بررسی کنم. این شروع عشقبازی من با سنگلج شد که نامههایش را نوشتیم و آقای انتظامی رسما طرح توسعه تماشاخانه را مطرح کرد. از آنجاکه دیگر ساختمانهای خیابان بهشت به وزارتخانههای بهداشت و ... تعلق داشتند، صنمی با ما نداشتند ولی شهرداری به عنوان یک نهاد حامی فرهنگ و هنر میتوانست به ما کمک و اداره حقوقی خود را که در مجاورت ما بود، به جای دیگری منتقل کند. قرار شد ما دیواره این ساختمان را با اجازه دوستان میراث فرهنگی به اندازه یک ورودی و خروجی به ساختمان مجاور وصلکنیم. طبق بررسیهایی که انجام دادم، ساختمان مجاور که در اختیار شهرداری بود، رستوران و حیاطی داشت که میتوانست برای شبیهخوانی و نمایشهای خیابانی مورد استفاده قرار بگیرد. میشد رستوران به یک سالن بلکباکس تبدیل شود و طبقه بالایی آن هم میتوانست سالن تمرین و موزه گالری شود. فکر کنید با اجرای این طرح، اداره تئاتری در کنار سنگلج قرار میگرفت.
ـ خب نتیجه این همه تلاش و پیگیری و انرژی که بزرگان هنر ما گذاشتند، چه شد؟
این طرح به جاهای مختلفی ارجاع داده شد. شخصا انرژی بسیار زیادی گذاشتم. پلان ساختمان را درآوردم و پلن ساختمان کناری را. اولین نامه ما در تاریخ ششم دی ماه 89 توسط آقای انتظامی به آقای قالیباف نوشته شد. نامه دوم سال 91 نوشته شد. استاد رشیدی سال 91 به غیر از نامه آقای انتظامی، نامه دیگری نوشتند. تا جایی که بعد از درگذشت آقای رشیدی، آقای قالیباف گفتند که آرزوی ایشان طرح توسعه تماشاخانه سنگلج بود و ما شرمنده ایشان شدیم ولی امیدوارم انجام شود. آقای قالیباف موافقت خود را برای این موضوع اعلام کرده و طی یک نامه گفته بود جا به جایی صورت بگیرد. اما اطرافیان شهردار با این قضیه مخالف بودند.
ـ مگر نامه رسمی نداشتید؟
من نامه رسمی زده بودم و در اتوماسیون هم دستور آقای قالیباف را داشتیم که گفته بودند موافقم و اقدام شود ولی مدیریتهای ردههای پایینتر که نگاه فرهنگی نداشتند و ندارند، گفتند چرا این ساختمان را از دست بدهیم. بحث من از منظر نگاه شهری پایتخت هم درست بود. الان خیابان بهشت کلا ساختمان اداری شده. مکانهایی که در این خیابان وجود دارد، شامل روزنامه جمهوری اسلامی، دادگستری، دیوان عدالت و ... همه اداری است. تنها یک نهاد فرهنگی در این خیابان هست که میتواند زندگی فرهنگی شبانه را به منطقه برگرداند. ولی شما این را خفه میکنید. آقای زاکانی، شهردار فعلی تهران خودش به طرح اشراف داشت. چون طرح را به ایشان رسانده بودیم ولی البته انتظاری هم نداشتیم.
ـ در دوره آقای حناچی هم پیگیری کردید؟
ایشان قرار گذاشتند که دیداری با آقای هاشمی داشته باشیم. با خانم مقتدی، مدیر فعلی تماشاخانه سنگلج هماهنگ کرده و رفتیم پیش آقای محسن هاشمی و ایشان گفت من هماهنگ میکنم. متاسفانه دوره مدیریت آقای حناچی کوتاه بود و اجرایی نشد. نامه را آقای تقوی، معاون حقوقی شواری شهر به آقای شریفی، معاون امور هماهنگی مناطق نوشته بودند بدین مضمون که پیرو موافقت جناب آقای دکتر قالیباف، اقدام شود. در تاریخ 14 مرداد سال 91 آمادگی اداره حقوقی جهت واگذاری ساختمان مذکور و الحاق آن به محل یاد شده اعلام شده است ولی این را مدام به دستانداز انداختند و حتی سازمان توسعه فرهنگی شهری هم ردیف بودجهای به این کار اختصاص داد و گفت تغییر کاربری را انجام میدهیم ولی در این دوره شهرداری در نهایت بیتوجهی به جامعه هنری و درخواست هنرمندان، ساختمان تخریب شد و آقای شهردار اصلا پاسخگو نبودند. امیدوارم با استقرار دولت چهاردهم، این موضوع را دوباره پیگیری کنیم.
ـ چقدر به این قضیه امید دارید؟
ببینید باز هم تاکید میکنم این زمین مال ما نیست و به لحاظ حقوقی هیچ ادعایی برای مالکیت آن نداریم ولی به لحاظ عرفی و اینکه جامعه تئاتری در پی این ساختمان بوده، الان هم بهترین زمان هبه است. حالا که ساختمان را تخریب کردهاند، میتوانند بخشی از آن را به تماشاخانه واگذار کنند چون همانطور که میدانید چند قواره خانه را هم خریدهاند. الان بحث ما روی یک چهارم این زمین است. خانههای مسکونی دیگری را هم خریدند تا زمین بزرگتری و تشکیلات بزرگتری در اختیار شهرداری بگذارند ولی میتوانند بخشی از این زمین را به جامعه هنری واگذار کنند و ساخت آن را به وزارت ارشاد بسپارند.
ـ در این زمینه با شورای شهر هم در ارتباط بودهاید؟
نامههای مختلفی نوشتیم و جلسات متعددی برگزار کردیم. همیشه هم در صحبت، کاملا همراه بودهاند ولی در عمل، هیچ اتفاقی نمیافتد. پیشتر با دکتر حقشناس، رییس پیشین شورای شهر جلسهای گذاشتم ولی یک عدم تمایلی به کار وجود دارد. اجرای این طرح نیازمند حضور مدیری مانند آقای قالیباف است که یک مدیر اجرایی است و فرهنگ و هنر را میشناخت و اهمیت آن را میدانست و ذهنیتش فرهنگی است.
ـ با توجه به اینکه مجموعه ثبت ملی است، در بحث ساخت و ساز ساختمان مجاور، قرار نیست میراث فرهنگی ورود کند؟
استنباط شخصی من این است که میراث در جریان نبود و شهرداری اصلا به آنان اطلاع نداده بود. زمانی که دوستان ما خبر دادند که این تخریب انجام شده، اولین چیزی که به آنان گفتم، این بود که بحث آسیب به مجموعه، یک موضوع است ولی به لحاظ قانونی نباید این ساختمان را تخریب میکردند چون این ساختمان جز حریم اماکن ثبت شده است و وقتی ساختمانی را ثبت ملی میکنند، حریم ْآن باید در زمان ثبت تعریف شود. اگر چنین نشود، ملکی که به آن چسبیده، جز حریمش محسوب میشود و این قانون است. اگر هم تصویب نشده، جز قانون است. بنابراین این ساختمان جز حریم سنگلج است و نباید آن را تخریب میکردند مگر با مجوز میراث. میراث یک هفته بعد پاسخ داد. اگر مطلع بود، همان زمان میگفت با هماهنگی ما بوده ولی الان همین هماهنگی هم جای سئوال دارد و به نظر میرسد یک کار کثیف سیاسی است.
ـ حتی اگر از قبل بیخبر بودند، الان باید واکنش نشان دهند چون تماشاخانه سنگلج قبلا بر اثر ساخت و ساز ساختمان کناری، آسیب دیده و احتمالش خیلی زیاد است که دوباره هم لطمه ببیند.
بله امیدوارم وزارت میراث فرهنگی دولت چهاردهم پیگیر باشد و قانون مدارانه برخورد کند. بخصوص که آقای صالحی امیری، وزیر میراث فرهنگی خودشان قبلا در وزارت ارشاد بودهاند و خود آقای صالحی، وزیر فعلی فرهنگ و ارشاد هم قبلا در این سمت حضور داشتهاند و به شرایط آگاه هستند. به هر روی، در حوزه تئاتر، رسیدگی به تماشاخانه سنگلج و ساختمان مجاور، یکی از اولین مطالبات است. همچنانکه وضعیت تئاتر شهر و حریم آن هم در اولویت قرار دارد. الان درباره حریم تئاتر شهر طوری برخورد میشود که گویی خیلی امنیتی است در حالیکه چنین نیست. زمانی که بنده مدیریت این مجموعه را عهدهدار بودم و هنوز هم میگویم، حریم یعنی حد و حدود مجموعه روشن شود. یعنی پیرامون تئاتر شهر جز حریم این مجموعه و حیاط آن است و فضای عمومی و فضای سبز نیست و چون تئاتر شهر ثبت ملی شده، باید موزهوار با آن برخورد شود. کافی بود برای ایجاد این حریم فلکسیهای شیشهای بگذارند. تئاتر شهر به لحاظ بصری مزاحمهای زیادی دارد؛ از ایستگاه مترو تا ساختمان تجاری مجاور و ... با این وضعیت خوب نیست دیواره خاصی دور آن بسازیم. فقط یک فلکسی که دیده شود، کافی است. امیدوارم طرح تعیین حریم دوباره مورد بازنگری قرار بگیرد.
ـ درباره تعییین حریم تئاتر شهر نظرات گوناگونی وجود دارد ولی در مورد گسترش تماشاخانه سنگلج، خیلی از هنرمندان پیشکسوت پیگیر بودند که متاسفانه هنوز هم به جایی هم نرسیده است.
بستگی دارد به اینکه طرف حساب ما کیست. وقتی برای مدیریت شهری مسائل فرهنگی، مهم نیست، نمیتوانیم هیچ انتظاری داشته باشیم. آقای زاکانی، دید فرهنگی ندارند و بیشتر نگاهشان سیاسی و جناحی است. در این مدت کارهای فرهنگی شهرداری را دیدهایم که متاسفانه سطحی است و دغدغه فرهنگی ندارند. آقای سالاری، معاون هنری با ایشان رابطه دوستی داشتند ولی نشد کاری از پیش ببرند. در این میان خود ما هم در جاهایی مقصریم. مثلا آقای سالاری گفتند قرار است سازمان کتابخانهها، کتابخانه پارک دانشجو را به تئاتر شهر واگذار کنند. من از سالها قبل روی این کتابخانه کار کرده بودم که میتوانست فضایی برای نگهداری اسناد تئاتر شهر باشد و به صورت دیجیتال این کار انجام شود. جالب است که وقتی سازمان کتابخانهها با آقای نظری، مدیر پیشین مرکز هنرهای نمایشی و آقای سالاری، از کتابخانه پارک بازدید کردند، به دوستان سازمان کتابخانهها گفته بودند، کتابخانه پارک دانشجو به کار ما نمیآید. آقای سالاری با این واگذاری موافق نبودند. پیش ایشان رفتم که گفتند اینجا به کار ما نمیآید ولی قرار است شهرداری ساختمان دیگری به ما بدهد. به آقای سالاری گفتم نقد را رها کردیم و نسیه را چسبیدیم و هر دو را از دست دادیم. این است وضعیت ما.